کد مطلب:1752 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:567

مقاله اولی
مقاله اولی در آدابی كه در تمام حالات نماز بلكه در تمام عبادات و مناسك ضرور است و در آن چند فصل است.

فصل اوّل

یكی از آداب قلبیّه در عبادات و وظایف باطنیّه سالك طریق آخرت، توجّه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیّت است؛ و آن یكی از منازل مهمّه سالك است؛ كه قوّت سلوك هر كس به مقدار قوّت این نظر است، بلكه كمال و نقص انسانیّت تابع كمال و نقص این امر است. و هر چه نظر انّیّت و انانیّت و خودبینی و خودخواهی در انسان غالب باشد، از كمال انسانیّت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است. و حجاب خودبینی و خودپرستی از جمیع حجب ضخیم تر و ظلمانی تر است، و خرق این حجاب از تمام حجب مشكلتر و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 8

خرق همه حجب را مقدّمه است، بلكه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحانیّت خرق این حجاب است. تا انسان را نظر به خویشتن و كمال و جمالِ متوهّم خود است، از جمال مطلق و كمال صرفْ محجوب و مهجور است؛ و اوّل شرط سلوك الی اللَّه خروج از این منزل است، بلكه میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالك كه با قدم انانیّت و خودبینی و در حجاب انّیّت و خودخواهی طیّ منزل سلوك كند، ریاضتش باطل و سلوكش الی اللَّه نیست، بلكه الی النفس است: "مادر بتها بت نفس شما است". "14"

قَالَ تَعالی: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلی اللَّه. "15" هجرت صوری و صورت هجرت عبارت است از هجرت به تن از منزل صوری به سوی كعبه یا مشاهد اولیاء (ع)؛ و هجرت معنوی خروج از بیت نفس و منزل دنیا است الی اللَّه و رسوله؛ و هجرت به سوی رسول و ولیّ نیز هجرت الی اللَّه است. و ما دام كه نفس را تعلّقی به خویش و توجّهی به انّیّت است مسافر نشده؛ و تا بقایای انانیّت در نظر سالك است و جدران شهر خودی و اذان اعلام خودخواهی مختفی نشده، در حكم حاضر است نه مسافر و مهاجر.

و در مصباح الشّریعة است: قالّ الصَّادِقُ علیه السّلام: العُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ؛ فَما فُقِدَ مِنَ العُبودِیَّةِ وُجِد فِی الرُّبُوبِیَّةِ، وَ ما خَفِیَ مِنَ الرُّبُوبِیَّةِ أُصیبَ فی العُبودِیَّة. "16"

كسی كه با قدم عبودیّت سیر كند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیه خود

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 9

گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا كند. طریق وصول به حقایق ربوبیّت سیر در مدارج عبودیّتْ است؛ و آنچه در عبودیّت از انّیّت و انانیّت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیّتْ آن را می یابد، تا به مقامی رسد كه حق تعالی سمع و بصر و دست و پای او شود؛ چنانچه در حدیث صحیح مشهور بین فریقین وارد است. "17"

چون از تصرّفات خود گذشت و مملكت وجود خود را یكسره تسلیم حق كرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانی در عزّ ربوبیّت شد، صاحب خانه خود متصرّف در امور گردد؛ پس تصرّفات او تصرّف الهی گردد؛ چشم او الهی شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهی شود و به گوش حقّ بشنود. و هر چه ربوبیّت نفس كامل باشد و عزّ آن منظور خواطر شود، از عزّ ربوبیّت به همان اندازه كسر شود و ناقص گردد، چه كه این دو مقابل یكدیگرند: الدُّنْیا و الآخِرَةُ ضَرَّتان. "18"

پس، سالك الی اللَّه را ضرور است كه به مقام ذلّ خود پی برد و نصب العین او ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت باشد. و هر چه این نظر قوّت گیرد عبادت روحانی تر شود و روح عبادت قویتر شود، تا اگر به دستگیری حقّ و اولیای كمّل علیهم السلام توانست به حقیقت عبودیّت و كنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحه ای درمی یابد. و در جمیع عبادات- خصوصاً نماز كه سمت جامعیّت دارد و منزله آن در عبادات منزله انسان كامل است و منزله اسم اعظم بلكه خود اسم اعظم است- این دو مقام، یعنی مقام عزّ ربوبیّت كه حقیقت است و مقام ذلّ عبودیّت كه رقیقه آن است، مرموز است. و در اعمال مستحبّه "قنوت" و در اعمال واجبه "سجده" را اختصاصی است كه پس از این

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 10

ان شاء اللَّه به آن اشاره خواهم كرد.

و باید دانست كه عبودیّت مطلقه از اعلی مراتب كمال و ارفع مقامات انسانیّت است كه جز اكمل خلق اللَّه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بالاصالة و دیگر اولیای كمّل بالتّبعیّة كسی دیگر را از آن نصیبی نیست، و دیگران را پای عبودیّت لنگ است و عبادت و عبودیّت آنها معلّل است. و جز با قدم عبودیّت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید؛ و لهذا در آیه شریفه فرماید: سُبحانَ الّذی اسْری بِعَبْدِهِ. "19" قدم عبودیّت و جذبه ربوبیّت سیر داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب و وصول. و در "تشهّد" نماز كه رجوع از فنای مطلق است، كه در سجده حاصل شده، باز توجّه به عبودیّت قبل از توجّه به رسالت است. و ممكن است اشاره به آن باشد كه مقام رسالت نیز در نتیجه جوهره عبودیّت است. و این مطلب را دنباله طویلی است كه از وظیفه این اوراق خارج است.

فصل دوم در مراتب مقامات اهل سلوك

بدان كه اهل سلوك را در این مقام و سایر مقامات مراتب و مدارجی است بی شمار، و ما به ذكر بعض از آن مراتب به طور كلّی می پردازیم. و امّا احاطه به جمیع جوانب و احصاء همه مراتب آن از عهده این ناچیز بیرون است: الطُّرُقُ الَی اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق. "20"

یكی از آن مراتب مرتبه "علم" است. و آن، چنان است كه به سلوك

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 11

علمی و برهان فلسفی ثابت نماید ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت را. و این یكی از لباب معارف است كه در علوم عالیه و حكمت متعالیه به وضوح پیوسته كه جمیع دار تحقّق و تمام دایره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است. و عزّت و ملك و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس كبریا است و احدی را از حظوظ عزّت و كبریا نصیبی نیست، و ذل عبودیّت و فقر در ناصیه هر یك ثبت و در حاقّ حقیقت آنها ثابت است. و حقیقت عرفان و شهود و نتیجه ریاضت و سلوك، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلّ عبودیّت و اصل فقر و تدلّی است در خود و در همه موجودات. و دعای منسوب به سیّد كائنات صلّی اللَّه علیه و آله: اللّهُمَّ ارِنِی الاشیاءَ كَما هِی. "21" شاید اشاره به همین مقام باشد؛ یعنی، خواهش مشاهده ذلّ عبودیّت كه مستلزم شهود عزّ ربوبیّت است نموده.

پس، اگر سالك راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوك علمی و مركب سیر فكری این منزل را طی كرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانیّت نائل شود، و لكن این حجاب از حجب غلیظه است كه گفته اند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاكْبَر. "22" و باید سالك در این حجاب باقی نماند و آن را خرق كند. و شاید به این مقام اگر قناعت كند و قلب را در این قید محبوس نماید، در استدراج واقع شود. و استدراج در این مقام آن است كه به تفریعات كثیره علمیّه پرداخته و به جولان فكر برای این مقصد براهین كثیره اقامه كند و از منازل دیگر محروم ماند، و قلبش به این مقام علاقه مند شود و از نتیجه مطلوبه كه وصول الی فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید؛ و هر چه كثرت فروع بیشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقیقت افزون گردد. پس، سالك نباید گول شیطان را در این مقام خورده از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 12

حق و حقیقت به واسطه كثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سیر در طلب بازماند؛ و دامن همّت به كمر زند و از جدّیّت در طلب مطلوب حقیقی غفلت نورزد و خود را به مقام دیگر كه مقام دوم است برساند.

و آن، چنان است كه آنچه را عقل با قوّت برهان و سلوك علمی ادراك كرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقیقت ذلّ عبودیّت و عزّ ربوبیّت را به قلب برساند و از قیود و حجب علمیّه فارغ گردد. و ما اشاره به این مقام در آتیه نزدیكی می نماییم ان شاء اللَّه. پس نتیجه مقام دوم حصول ایمان به حقایق است.

مقام سوّم، مقام "اطمینان و طمأنینه نفس" است كه در حقیقتْ مرتبه كامله ایمان است. قالَ تَعالی مُخاطِباً لِخَلیلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلی وَ لكِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی. "23" و شاید اشاره به این مرتبه نیز پس از این بیاید.

مقام چهارم، مقام "مشاهده" است كه آن نوری است الهی و تجلّی ای است رحمانی كه تَبَع تجلّیات اسمائیّه و صفاتیّه در سرّ سالك ظهور كند و سر تا پای قلب او را به نور شهودی متنوّر نماید. و در این مقام درجاتی است كثیره كه ذكر آنها از حوصله این اوراق خارج است. و در این مقام نمونه ای از قرب نوافل (كُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ یَدَه) "24" بروز كند و سالك خود را مستغرق بحر لا یتناهی بیند؛ و پس از آن بحری است بسیار عمیق كه از اسرار "قدر" در آن شمّه ای كشف شود.

و هر یك از این مقامات را استدراجی است خاصّ به خود كه سالك را در آن هلاكت عظیم است، و سالك باید در تمام مقامات خود را تخلیص از انانیّت و انّیّت كند و خودبین و خودخواه نباشد كه سرچشمه اكثر مفاسد است خصوصاً برای سالك. و پس از این اشارتی به این مطلب می نماییم، ان شاء اللَّه.

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 17 فصل چهارم ..... ص : 16

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 13

فصل سوم در بیان خشوع است

یكی از اموری كه از برای سالك در جمیع عبادات خصوصاً نماز كه سرآمد همه عبادات است و مقام جامعیّت دارد لازم است، خشوع است. و حقیقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف. و آن حاصل شود از ادراك عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال. و تفصیل این اجمال آن است كه قلوب اهل سلوك به حسب جبلّت و فطرت مختلف است:

پاره ای از قلوبْ عشقی و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجّه به جمال محبوب هستند؛ و چون در سلوكْ ادراك ظلّ جمیل یا مشاهده اصل جمال كنند، عظمت مختفیه در سرّ جمال آنها را محو كند و از خود بی خود نماید. چون در هر جمالی جلالی مختفی و در هر جلالی جمالی مستور است، چنانچه اشاره به این ممكن است فرموده باشد حضرت مولی العارفین و امیر المؤمنین و السالكین صلوات اللَّه علیه و علی آله اجمعین آنجا كه فرماید: سُبْحانَ مَن اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِاوْلِیائِهِ فِی شِدَّةِ نِقْمَتِهِ وَ اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ لِاعْدائِهِ فی سَعَةِ رَحْمَته. "25" پس، هیبت و عظمت و سطوت جمال آنها را فرو گیرد و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب برای آنها دست دهد. و این حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود، و پس از تمكینْ حالت انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت مبدّل به أنس و سكینه شود و حالت طمأنینه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خلیل الرحمن علیه السلام چنین بوده.

و پاره ای از قلوبْ خوفی و از مظاهر جلالند. آنها همیشه ادراك عظمت

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 14

و كبریا و جلال كنند و خشوع آنها خوفی باشد؛ و تجلّیات اسماء قهریّه و جلالیّه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام چنین بوده. پس، خشوع گاهی ممزوج با حبّ است و گاهی ممزوج با خوف و وحشت است، گرچه در هر حبّی وحشتی و در هر خوفی حبّی است.

و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراك عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با این حال از نور مشاهدات محرومیم، ناچار باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. قال تعالی: قَدْ افْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذین هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون. "26" خشوع در نماز را از حدود و علائم ایمان قرار داده؛ پس، هر كس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ذات مقدّس حق از زمره اهل ایمان خارج است. و نمازهای ماها كه مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غیر از ایمان است، از این جهت این علمی كه به حق و اسماء و صفات او و سایر معارف الهیّه در ما پیدا می شود غیر از ایمان است. شیطان به شهادت ذات مقدّس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلك كافر است- خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین "27" گوید، پس حق تعالی و خالقیّت او را مقرّ است؛ انْظِرْنی الی یَوْمِ یُبْعَثُون "28" گوید، پس معاد را معتقد است؛ علم به كتب و رسل و ملائكه دارد، با این وصف خداوند او را كافر خطاب كرده و از زمره مؤمنین خارج فرموده.

پس، اهل علم و ایمان از هم ممتازند: هر اهل علمی اهل ایمان نیست. پس، باید پس از سلوك علمی خود را در سلك مؤمنین داخل كند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب برساند تا قلب خاشع شود، و الّا مجرد علم خشوع نمی آورد؛ چنانچه می بینید در خودتان كه با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حقّ قلب شما خاشع نیست.

و اما قول خدای تعالی: ا لَمْ یَاْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا انْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّه وَ ما

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 15

نَزَلَ مِنَ الْحَق "29" شاید ایمان صوری، كه همان اعتقاد بما جاء به النّبیّ صلّی اللَّه علیه است، مقصود باشد، و الّا ایمان حقیقی ملازم با یك مرتبه از خشوع است؛ یا آن كه خشوع در آیه شریفه خشوع به مراتب كامله باشد؛ چنانچه عالم را گاهی اطلاق كنند بر كسی كه از حدّ علم به حدّ ایمان رسیده باشد؛ و محتمل است در آیه شریفه انَّما یَخْشَی اللَّه مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء "30" اشاره به آنها باشد. و در لسان كتاب و سنّتْ علم و ایمان و اسلام به مراتب مختلفه اطلاق شده و بیان آنها از وظیفه این اوراق خارج است.

بالجمله، سالك طریق آخرت- خصوصاً با قدم معراج صلاتی- لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع كند و این رقیقه الهیّه و بارقه رحمانیّه را در قلب هر اندازه ممكن است متمكّن نماید بلكه بتواند در تمام نماز حفظ این حالت را بنماید. و حالت تمكّن و استقرار در اوّل امر گرچه برای امثال ماها قدری صعب و مشكل است ولی با قدری ممارست و ارتیاض قلب امری است بسی ممكن.

عزیزم، تحصیل كمال و زاد آخرتْ طلب و جدّیّت می خواهد و هر چه مطلوب بزرگتر باشد جدّیّت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهی و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستی و فتور و سهل انگاری دست ندهد؛ مردانه باید قیام كرد تا به مطلوب رسید. شما كه ایمان به آخرت دارید و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمی دانید، چه در جانب سعادت و كمال یا در جانب شقاوت و وبال، چه كه آن نشئه عالم ابدی دائمی است كه موت و فنا ناپذیر است، سعیدش در راحت و عزّت و نعمت همیشه ایست آن هم راحتی كه در این عالم شبیه ندارد، عزّت و سلطنتی الهی كه در این نشئه نظیر ندارد، نعمتهایی كه در متخیّله كسی خطور ننموده است، و همین طور در جانب شقاوت آن كه عذاب و نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد، و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 16

راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است، و در بین اطاعات و عبادات هیچ یك به مرتبه این نماز كه معجونی است جامع الهی كه متكفّل سعادت بشر است و قبولی آن موجب قبولی جمیع اعمال است نمی باشد، پس باید در طلب آن جدّیّت تامّ نمایید و از كوشش مضایقه نكنید و در راه آن تحمّل مشاقّ نمایید، با آنكه مشقّت هم ندارد بلكه اگر چندی مواظبت كنید و انس قلبی حاصل شود، در همین عالم از مناجات با حق لذّتها می برید كه با هیچ یك از لذّات این عالم طرف نسبت نیست؛ چنانچه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق این مطلب روشن شود.

بالجمله، خلاصه مذاكره ما در این فصل آن است كه پس از آن كه عظمت و جمال و جلال حق را انسان به برهان یا بیان انبیاء علیهم السلام فهمید، قلب را متذكّر آن باید نمود، و كم كم با تذكّر و توجّه قلبی و مداومت به ذكر عظمت و جلال حقّ خشوع را در قلب وارد باید نمود تا نتیجه مطلوبه حاصل آید. و در هر حال سالك نباید قناعت كند به آن مقامی كه دارد، كه هر مقام برای امثال ماها حاصل شود در بازار اهل معرفت به پشیزی نیرزد و در سوق اصحاب قلوب با خردلی مقابله نكند. سالك باید در جمیع حالات متذكّر نقص و معایب خود باشد شاید راهی به سعادت از این طریق باز شود. و الحمد للَّه.

فصل چهارم

و از آداب مهمّه قلبیّه عبادات، خصوصاً عبادات ذكریّه، طمأنینه است. و آن غیر از طمأنینه ایست كه فقهاء رضوان اللَّه علیهم در خصوص نماز اعتبار كرده اند. و آن عبارت است از آن كه شخص سالك عبادت را از روی سكونت قلب و اطمینان خاطر بجا آورد، زیرا كه اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل بجا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 17

عبادت در ملكوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادتْ صورت باطنیّه قلب نگردد.

و یكی از نكات تكرار عبادات و تكثار اذكار و اوراد آن است كه قلب را از آنها تأثیری حاصل آید و انفعالی رخ دهد تا كم كم حقیقت ذكر و عبادت تشكیل باطن ذات سالك را دهد و قلبش با روح عبادت متّحد گردد. و تا قلب را اطمینان و سكونت و طمأنینه و وقار نبود، اذكار و نسك را در آن تأثیری نیست و از حدّ ظاهر و ملك بدن به ملكوت و باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبی از حقیقت عبادت ادا نشود؛ و این خود از مطالب واضحه است كه محتاج به بیان نیست و با اندك تأمّل معلوم شود. و اگر عبادتی چنین باشد كه قلب را از آن به هیچ وجه خبری نبود و از آن آثاری در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئه ملك به نشئه ملكوت بالا نرود؛ و ممكن است در وقت شدائد مرض موت و سكرات هولناك موت و اهوال و مصیبات پس از موت خدای نخواسته صورت آن بكلّی از صفحه قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالی در پیشگاه مقدّس حق برود. مثلًا اگر كسی ذكر شریف لا الهَ الّا اللَّه، مُحَّمدٌ رَسولُ اللَّه (ص) را با سكونت قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذكر شریف تعلیم دهد، كم كم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اوّلْ قلب ذاكر گردد و پس از آن لسان. و اشاره به این معنی فرموده جناب صادق علیه السلام به حسب روایت مصباح الشریعة، قال: فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسانِكَ، لا تُحَرِّكْهُ الّا بِاشارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَی الایمان. "31"

در اوّل امر كه زبان قلب گویا نشده، سالك راه آخرت باید آن را تعلیم دهد و با طمأنینه و سكونتْ ذكر را به آن القا كند؛ همین كه زبان قلب باز شد، قلب قبله لسان و سایر اعضاء شود، با ذكر آن همه مملكت وجود انسانی ذاكر

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 22 فصل پنجم در بیان محافظت عبادت از تصرف شیطان است ..... ص : 19

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 18

گردد. و امّا اگر این ذكر شریف را بی سكونت قلب و طمأنینه آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواسّ گفت، از آن در قلب اثری حاصل نشود و از حدّ زبان و گوش حیوانی ظاهری به باطن و سمع انسانی نرسد و حقیقت آن در باطن قلب محقّق نشود و صورت كمالیّه قلب نگردد كه ممكن الزّوال نباشد. پس، اگر اهوال و شدائدی دست دهد، خصوصاً مثل اهوال و سكرات موت و شدائد نزع روح انسانی، بكلّی آن ذكر را فراموش كند و از صفحه دلْ آن ذكر شریف محو شود، بلكه اسم حق تعالی و رسول ختمی (ص) و دین شریف اسلام و كتاب مقدّس الهی و ائمّه هدی (ع) و سایر معارف را كه به قلب نرسانده فراموش كند و در وقت سؤال قبر جوابی نتواند دهد؛ تلقین را نیز به حال او فایده ای نباشد، زیرا كه در خود از حقیقت ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف اثری نمی بیند؛ و آنچه به لقلقه لسان گفته بود و در قلب صورت نگرفته بود از خاطرش محو شود و او را نصیبی از شهادت به ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف نخواهد بود.

و در حدیث است كه یك طایفه از امّت رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم را كه وارد جهنّم می كنند، از هیبت مالك جهنّم اسم پیغمبر را فراموش می كنند، با آنكه در همان حدیث است كه آنها اهل ایمان هستند و قلوب آنها و صورتهای آنها از نور ایمان درخشان و متلألی است. "32"

جناب محدّث عظیم الشّأن مجلسی رحمه اللَّه در مرآت العقول در شرح حدیث شریف كُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَه فرماید: "كسی كه چشم و گوش و دیگر اعضای خود را در راه اطاعت حق تعالی صرف نكند، دارای چشم و گوش روحانی نشود و این چشم و گوش ملكی جسمانی در آن عالم نرود و در عالم قبر و قیامت بی گوش و چشم باشد، و میزان سؤال و جواب قبرْ آن اعضاء روحانی است." انتهی حاصل ترجمته. "33"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 19

بالجمله، احادیث شریفه درباره این نحو از طمأنینه و آثار آن بسیار است. و قرآن شریف امر به ترتیل قرآن فرموده و در احادیث شریفه است كه "كسی كه نسیان كند سوره ای از قرآن را، متمثّل شود آن سوره در بهشت برای او در صورتی كه به آن خوبی صورتی نیست. پس وقتی آن را می بیند، می گوید به آن كه "تو چه هستی چقدر نیكوئی كاش تو از من بودی." جواب می دهد: "آیا تو مرا نمی شناسی؟ من فلان سوره هستم، اگر مرا فراموش نكرده بودی تو را به این درجه رفیعه می رساندم.""

"34" و در حدیث است كه "كسی كه قرآن را در جوانی بخواند، قرآن با گوشت و خونش مختلط شود." "35" و نكته آن آن است كه در جوانی اشتغال قلب و كدورت آن كمتر است، از این جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متأثر شود و اثر آن نیز بیشتر باقی ماند.

و در این باب احادیث بسیاری است كه ما در باب "قرائت" یادی از آنها می كنیم ان شاء اللَّه. و در حدیث شریف است كه "هیچ چیز پیش خدای تعالی محبوبتر نیست از عملی كه مداومت بر آن شود گرچه آن عمل كم باشد." "36" و شاید نكته بزرگ آن آن باشد كه عمل صورت باطنیّه قلب شود؛ چنانچه ذكر شد.

فصل پنجم در بیان محافظت عبادت از تصرف شیطان است

یكی از مهمّات آداب قلبیّه نماز و سایر عبادات كه از امّهات آداب قلبیّه است و قیام به آن از عظائم امور و مشكلات دقایق است، محافظت آن است

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 20

از تصرّفات شیطانی؛ و شاید آیه شریفه كه فرماید در وصف مؤمنین: الَّذینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُون "37" اشاره به جمیع مراتب حفظ باشد كه یكی از آن مراتب، بلكه اهمّ مراتب آن، حفظ از تصرّف شیطان است.

و تفصیل این اجمال آن است كه پیش اصحاب معرفت و ارباب قلوب واضح است كه چنانچه ابدان را غذائی است جسمانی كه بدان تغذّی كنند و باید آن غذا مناسب حال و موافق نشئه آنها باشد تا بدان تربیت جسمانی و نموّ نباتی دست دهد، همین طور قلوب و ارواح را غذائی است كه هر یك به فراخور حال و مناسب نشئه آنها باید باشد كه بدان تربیت شوند و تغذّی نمایند و نموّ معنوی و ترقّی باطنی حاصل آید. و غذای مناسب با نشئه ارواحْ معارف الهیّه از مبدأ مبادی وجود تا منتهی النهایه نظام هستی است؛ چنانچه در تعریف فلسفه اعاظم ارباب صناعت فرمودند: هِیَ صَیْرُورَةُ اْلِانْسانِ عالَماً عَقْلِیّاً مُضاهِیاً لِلْعالَمِ الْعَیْنِّی فِی صُورَتِهِ وَ كَمالِه. "38" و این اشاره است به همین تغذّی معنوی، چنانچه تغذّی قلوب از فضایل نفسانیّه و مناسك الهیّه است.

و باید دانست كه هر یك از این غذاها اگر از تصرّف شیطان خالص باشد و با دست ولایت مآبی رسول ختمی و ولیّ اللَّه اعظم صلوات اللَّه علیهما و آلهما فراهم آمده باشد، روح و قلب از آن تغذّی كنند و به كمال لایق انسانیّت و معراج قرب الی اللَّه نائل شوند. و خلوص از تصرّف شیطان، كه مقدمه اخلاص است، به حقیقت حاصل نشود مگر آن كه سالك در سلوكش خداخواه شود و خودخواهی و خودپرستی را، كه منشأ تمام مفاسد و امّ الأمراض باطن است، زیر پا نهد؛ و این به تمام معنی در غیر انسان كامل و به تبع او در خلّص أولیاء علیهم السلام در دیگر اشخاص میسور نیست. ولی سالك نباید مأیوس از الطاف باطنه حق باشد كه یأس از روح اللَّه سرآمد همه سردیها و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 21

سستیها است و از اعظم كبائر است؛ و آنچه از برای صنف رعایا نیز ممكن است قرّة العین اهل معرفت است.

پس، بر سالك طریق آخرت لازم و حتم است كه با هر جدّیّتی هست معارف و مناسك خود را از تصرّف شیطان و نفس امّاره تخلیص كند و با كمال دقّت و تفتیش در حركات و سكنات و طلب و مطلوب خود غور كند و غایت سیر و تحصیل و مبادی حركات باطنیّه و تغذّیات روحیّه را به دست آورد و از حیله های نفس و شیطان غفلت نكند و از دامهای نفس امّاره و ابلیس غافل نشود، و در جمیع حركات و افعال سوء ظنّ كامل به خود داشته باشد و هیچ گاه آن را سر خود و رها نكند؛ چه بسا باشد كه با اندك مسامحه ای انسان را مغلوب كند و به زمین زند و سوق به هلاكت و فنا دهد؛ زیرا كه اگر غذاهای روحانی از تصرّف شیطان خالص نباشد و دست او در فراهم آمدن آنها دخیل باشد، علاوه بر آنكه ارواح و قلوب با آنها تربیت نشوند و به كمال لایق خود نرسند، نقصان فاحش برای آنها دست دهد و شاید صاحب خود را در سلك شیاطین یا بهائم و سباع منسلك نماید و آنچه كه مایه سعادت و رأس المال كمال انسانیّت و وصول به مدارج عالیه است نتیجه منعكسه دهد و انسان را به هاویه مظلمه شقاوت سوق دهد؛ چنانچه در بعض اهل عرفان اصطلاحی دیدیم اشخاصی را كه این اصطلاحات و غور در آن آنها را به ضلالت منتهی نموده و قلوب آنها را منكوس و باطن آنها را ظلمانی نموده و ممارست در معارف موجب قوّت انانیّت و انّیّت آنها شده و دعاوی ناشایسته و شطحیّات ناهنجار از آنها صادر گردیده. و نیز در ارباب ریاضات و سلوك اشخاصی هستند كه ریاضت و اشتغال آنها به تصفیه نفس قلوب آنها را منكدرتر و باطن آنها را ظلمانی تر نموده. و اینها از آن است كه بر سلوك معنوی الهی و مهاجرت الی اللَّه محافظت ننمودند و سلوك علمی و ارتیاضی آنها با تصرّف شیطان و نفس به سوی شیطان و نفس بوده. و همین طور در طلّاب علوم نقلیّه شرعیّه اشخاصی را دیدیم كه علم در آنها تأثیر سوء بخشیده و بر مفاسد اخلاقی آنها افزوده، و علم كه موجب فلاح و رستگاری آنها باید باشد باعث هلاكت آنها شده و آنها

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 22

را به جهل و ممارات و استطاله و ختل كشانده. و همین طور در بین اهل عبادت و مناسك و مواظبین به آداب و سنن كسانی هستند كه عبادت و نسك، كه سرمایه اصلاح احوال و نفوس است، قلوب آنها را كدر و ظلمانی نموده و آنها را به عجب و خودبینی و كبر و تدلّل و تغمّز و سوء خلق و سوء ظنّ به بندگان خدا وادار نموده. و اینها نیز از عدم مواظبت بر این معاجین الهیّه است.

البته معجونی كه با دست دیو پلید و تصرّف نفس سركش فراهم آمد، جز خلق شیطانی از آن زاییده نشود؛ و چون قلب در هر حال از آنها تغذّی می نماید و آنها صورت باطنیّه نفس شوند، پس بعد از چندی مداومتْ انسان یكی از ولیده های شیطان شود كه با دستِ تربیت و در تحت تصرّف او نشو و نما نموده، و چون چشم ملكی بسته شود و چشم ملكوتی بازگردد خود را یكی از شیاطین می بیند و در آن حال جز خسران نتیجه ای نبرد و حسرتها و افسوسها به حالش سودی نبخشد.

پس، سالك طریق آخرت در هر رشته از رشته های دینی و طریقه ای از طریقه های الهی هست اوّلًا باید با كمال مواظبت و دقّت، چون طبیبی با محبت و پرستاری پر شفقت، از حال خود مواظبت نماید و عیوب سیر و سلوك خود را تفتیش و مداقّه كند. و ثانیاً در خلال آن از پناه بردن به ذات مقدّس حقّ جلّ و علا در خلوات و تضرّع و زاری به درگاه اقدس ذو الجلال غفلت نورزد.

خداوندا، تو خود حال ضعیف و بیچارگی ما را آگاهی، می دانی كه ما بی دستگیری ذات مقدّس تو از دست دشمنی به این قوّت و قدرت كه طمع به انبیاء عظام و كمّل اولیاء والا مقام بسته راه گریزی نداریم و اگر بارقه لطف و رحمت تو نباشد، ما را این دشمن قوی پنجه به خاك هلاكت افكند و به تیه ظلمت و شقاوت گرفتار كند. تو را به خاصان درگاهت و محرمان بارگاهت قسم می دهم كه از ما متحیّران وادی ضلالت و افتادگان بیابان غوایت دستگیری فرما و قلوب ما را از غلّ و غشّ و شرك و شكّ پاك فرما، انَّكَ وَلِیُّ الهِدایَة.

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 28 فصل هفتم در بیان تفهیم است ..... ص : 28

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 23

فصل ششم در بیان نشاط و بهجت است

و دیگر از آداب قلبیّه نماز، و سایر عبادات، كه موجب نتایج نیكویی است، بلكه باعث فتح بعضی از ابواب و كشف بعضی از اسرار عبادات است، آن است كه سالك جدّیّت كند كه عبادت را از روی نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از كسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید كند. پس، وقتی را كه برای عبادت انتخاب می كند وقتی باشد كه نفس را به عبادت اقبال است و دارای نشاط و تازگی است و خستگی و فتور ندارد، زیرا كه اگر نفس را در اوقات كسالت و خستگی وادار به عبادت كند ممكن است آثار بدی به آن مترتّب شود كه از جمله آنها آن است كه انسان از عبادت منضجر شود و تكلّف و تعسّف آن زیاد گردد و كم كم باعث تنفّر طباع نفوس شود. و این علاوه بر آن كه ممكن است انسان را بكلّی از ذكر حق منصرف كند و روح را از مقام عبودیّت كه منشأ همه سعادات است برنجاند، از چنین عبادتی نورانیّت قلبیّه حاصل نگردد و باطن نفس از آن منفعل نگردد و صورت عبودیّتْ صورت باطن قلب نشود. و پیش از این ذكر شد كه مطلوب در عبادات آن است كه باطن نفس صورت عبودیّت شود.

و اكنون چنین گوییم كه یكی از اسرار و نتایج عبادات و ریاضات آن است كه اراده نفس در ملك بدن نافذ گردد و مملكت یكسره در تحت كبریاءِ نفس منقهر و مضمحلّ گردد و قوای منبثّه و جنود منتشره در ملك بدن از عصیان و سركشی و انانیّت و خودسری بازمانند و تسلیم ملكوت باطن قلب شوند، بلكه كم كم تمام قوا فانی شوند در ملكوت، و امر ملكوت در ملك جاری و نافذ شود و اراده نفس قوّت گیرد و زمام مملكت را از دست شیطان و نفس امّاره بگیرد و جنود نفس از ایمان به تسلیم و از تسلیم به رضا و از رضا به فنا سوق شوند. و در این حال شمّه ای از اسرار عبادات را نفس دریابد و از تجلّیات

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 24

فعلیّه شمّه ای حاصل گردد. و آنچه ذكر شد تحقّق پیدا نكند مگر آن كه عبادات از روی نشاط و بهجت بجا آورده شود و از تكلّف و تعسّف و كسالت بكلّی احتراز شود تا حال محبّت و عشق به ذكر حق و مقام عبودیّت رخ دهد و انس و تمكّن حاصل آید. و انس به حقّ و ذكر او از اعظم مهمّاتی است كه اهل معرفت را به آن عنایت شدید است و اصحاب سیر و سلوك برای آن تنافس كنند. و چنانچه اطبّا را عقیده آن است كه اگر غذا را از روی سرور و بهجت میل كنند زودتر هضم شود، همین طور طبّ روحانی اقتضا می كند كه اگر انسان غذاهای روحانی را از روی بهجت و اشتیاق تناول كند و از كسالت و تكلّف احتراز كند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصفیه شود.

و اشاره به این ادب در كتاب كریم الهی و صحیفه قویم ربوبی شده است آن جا كه در تكذیب كفّار و منافقین فرماید: لا یَأْتُونَ الصَّلوةَ الّا وَ هُمْ كُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ الّا وَ هُمْ كارِهُون "39" و آیه شریفه لا تَقْرَبُوا الصَّلوةَ وَ انْتُمْ سُكاری "40" در حدیثی به كسالت تفسیر شده. و در روایات اشاره به این ادب نموده اند و ما به ذكر بعضی از آن این اوراق را مفتخر می نماییم:

محمّد بن یعقوب باسناده عن ابی عبد اللَّه علیه السلام قال: لا تُكْرِهُوا الی انْفُسِكُمُ الْعِبادَةَ. "41"

و عن ابی عبد اللَّه (ع) قال: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّی اللَّه عَلَیْه و آلِهِ: یا عَلِیُّ، انَّ هذَا الدِّینَ مَتینٌ؛ فَاوْغِلْ فیهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُبَغِّضْ الی نَفْسِكَ عِبادَةَ ربِّك. "42"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 25

و در حدیث است از حضرت عسكری سلام اللَّه علیه: اذا نَشَطَتِ الْقُلُوبُ فَاوْدِعُوها، وَ اذا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوها. "43"

و این دستور جامعی است كه فرموده اند كه در هنگام نشاط و بهجتِ قلوب ودیعه به آنها بسپارید، و در وقت نفار و گریز آنها را راحت بگذارید؛ پس در كسب معارف و علوم نیز این ادب را باید منظور داشت و قلوب را با كراهت و تنفر وادار به كسب نكرد.

و از این احادیث و احادیث دیگر استفاده ادب دیگر شود كه آن نیز از مهمّات باب ریاضت است. و آن عبارت از "مراعات" است. و آن، چنان است كه سالك در هر مرتبه كه هست، چه در ریاضات و مجاهدات علمیّه یا نفسانیّه یا عملیّه، مراعات حال خود را بكند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نكند؛ خصوصاً برای جوانها و تازه كارها این مطلب از مهمّات است كه ممكن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نكنند و حظوظ طبیعت را به اندازه احتیاج آن از طرق محلّله ادا نكنند، گرفتار خطر عظیمی شوند كه جبران آن را نتوانند كرد؛ و آن خطر آن است كه گاه نفس به واسطه سخت گیری فوق العاده و عنان گیری بی اندازه عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بگیرد و اقتضائات طبیعت كه متراكم شد و آتش تیز شهوت كه در تحت فشار بی اندازه ریاضت واقع شود، ناچار محترق شود و مملكت را بسوزاند. و اگر خدای نخواسته سالكی عنان گسیخته شود یا زاهدی بی اختیار شود، چنان در پرتگاه افتد كه روی نجات را هر گز نبیند و به طریق سعادت و رستگاری هیچ گاه عود نكند.

پس، سالك چون طبیب حاذقی باید نبض خود را در ایّام سلوك بگیرد و از روی اقتضائات احوال و ایّام سلوك با نفس رفتار كند؛ و در ایّام اشتعال شهوت كه غرور جوانی است طبیعت را بكلّی منع از حظوظش ننماید و با

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 26

طرق مشروعه آتش شهوت را فرو نشاند كه فرونشاندن شهوت به طریق امر الهی اعانت كامل در سلوك راه حق كند. پس، نكاح و زواج كند كه از سنن بزرگ الهی است كه علاوه بر آن كه مبدأ بقاء نوع انسانی است در سلوك راه آخرت نیز مدخلیّت بسزا دارد. و از این جهت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: "كسی كه تزویج كند، نصف دینش را احراز نموده." "44" و در حدیث دیگر است كه "كسی كه دوست دارد ملاقات كند خدا را پاك و پاكیزه، ملاقات كند او را با زوجه." "45" و از رسول اكرم نیز منقول است كه "اكثر اهل آتش عزبها هستند." "46" و در حدیث است كه حضرت امیر مؤمنان سلام اللَّه علیه فرمودند: "جماعتی از اصحاب بر خود حرام كردند زنها را و افطار در روز و خواب در شب را. امّ سلمه خبر داد به حضرت رسول اكرم. آن سرور تشریف آوردند نزد آنها فرمودند: "آیا شما اعراض می كنید از زنها؟ همانا من نزد زنها می روم و روز تناول می كنم و شب خواب می روم، و كسی كه از سنّت من اعراض كند از من نیست و خدای تعالی فرو فرستاد: لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما احَلَّ اللَّه لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا انَّ اللَّه لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ، وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللَّه حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّه الَّذی انْتُمْ بِهِ مُؤمِنُون."" "47"

بالجمله، بر سالك راه آخرت "مراعات" احوال ادبار و اقبال نفس لازم است؛ و چنانچه از حظوظ نباید مطلقاً جلوگیری كند كه منشأ مفاسد عظیم است، نباید در سلوك از جهت عبادات و ریاضات عملیّه به نفس سخت گیری كند و آن را در تحت فشار قرار دهد؛ خصوصاً در ایّام جوانی و ابتداء سلوك كه

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 27

آن نیز منشأ انضجار و تنفّر نفس شود و گاه شود كه انسان را از ذكر حقّ منصرف كند.

و در احادیث شریفه اشاره به این معنی بسیار است، چنانچه در كافی شریف است كه حضرت صادق فرمودند: "من در ایّام جوانی جدّیّت و اجتهاد در عبادت نمودم، پدرم به من فرمود: "ای فرزند كمتر از این عمل كن، زیرا كه خدای عزّ و جّل وقتی كه دوست داشته باشد بنده ای را، راضی شود از او به كم."" "48" و قریب به این مضمون در حدیث دیگر است. "49"

و نیز در روایت كافی است كه حضرت ابی جعفر از حضرت رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم حدیث كند كه فرمود: "همانا این دین محكم است؛ داخل آن شوید با رفق و مدارا، و عبادت خدا را مبغوض بندگان خدا نكنید تا مثل سوار مفرطی باشید كه نه سفر را قطع می كند و نه پشت به مركوب خود باقی می گذارد." "50" و در حدیث دیگر است كه "عبادت پروردگار را مبغوض نفس خود مكن." "51"

بالجمله، میزان در باب "مراعات" آن است كه انسان ملتفت احوال نفس باشد و با آن به مناسبت قوّت و ضعف آن سلوك كند؛ چنانچه اگر نفس در عبادات و ریاضات قوی است و تاب مقاومت دارد، در عبادت كوشش و جدّیّت كند. و اشخاصی كه ایّام غرور جوانی را طیّ كرده اند و آتش شهوات آنها تا اندازه ای فرو نشسته است، مناسب است قدری ریاضات نفسانیّه را بیشتر كنند و با جدّیّت و كوشش مردانه وارد سلوك و ریاضت شوند؛ و هر چه نفس را به ریاضات عادت دادند فتح باب دیگر برای او كنند تا آن كه كم كم نفس بر قوای طبیعت چیره شود و قوای طبیعیّه مسخّر در تحت كبریای نفس گردند. و آنچه در احادیث شریفه وارد است كه جدّیّت و كوشش در عبادت

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 28

كنید و مدح شده است از اشخاصی كه اجتهاد و كوشش در عبادت و ریاضت می كنند و در عبادات و ریاضات ائمه هدی سلام اللَّه علیهم وارد است، با این احادیث شریفه كه اقتصاد در عبادت را مدح فرموده اند، مبنی بر اختلاف اهل سلوك و درجات و احوال نفوس است؛ و میزان كلّیْ نشاط و قوّت نفس و نفار و ضعف آن است.

فصل هفتم در بیان تفهیم است

یكی از آداب قلبیّه عبادات، خصوصاً عبادات ذكریّه، "تفهیم" است. و آن چنان است كه انسان قلب خود را در ابتداء امر چون طفلی پندارد كه زبان باز نكرده و آن را می خواهد تعلیم دهد؛ پس، هر یك از اذكار و اوراد و حقایق و اسرار عبادات را با كمال دقّت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه ای از كمال هست، آن حقیقتی را كه ادراك نموده به قلب بفهماند. پس، اگر اهل فهم معانی قرآن و اذكار نیست و از اسرار عبادات بی بهره است، همان معنای اجمالی را كه قرآنْ كلام خدا است و اذكارْ یادآوری حق است و عباداتْ اطاعت و فرمانبرداری پروردگار است تعلیم قلب كند و به قلب همین معانی اجمالیّه را بفهماند. و اگر اهل فهم معانی صوریه قرآن و اذكار است، همان معانی صوریّه را، از قبیل وعد و وعید و امر و نهی، و از علم مبدأ و معاد به آن مقدار كه ادراك نموده به قلب تعلیم دهد. و اگر كشف حقیقتی از حقایق معارف یا سرّی از اسرار عبادات برای او شده، همان را با كمال سعی و كوشش به قلب تعلیم كند و آن را تفهیم نماید. و نتیجه این تفهیم آن است كه پس از مدّتی مواظبتْ زبان قلب گشوده شود و قلبْ ذاكر و متذكّر گردد. در اول امر، قلب متعلّم بود و زبانْ معلّم و به ذكر زبانْ قلبْ ذاكر می شد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبان قلبْ عكس گردد: قلب ذاكر گردد و زبان

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 36 فصل هشتم در بیان حضور قلب است ..... ص : 31

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 29

به ذكر آن ذكر گوید و به تبع آن حركت كند. بلكه گاه شود كه در خواب نیز انسان به تبع ذكر قلبی ذكر لسانی گوید، زیرا كه ذكر قلبی مختص به حال بیداری نیست و اگر قلب متذكّر شود زبان كه تابع آن شده ذكر گوید و از ملكوت قلب به ظاهر سرایت نماید: قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاكِلَتِه. "52"

بالجمله، در اوّل امر باید انسان این ادب یعنی "تفهیم" را ملحوظ دارد تا زبان قلب كه مطلوب حقیقی است گشوده گردد. و علامت آن كه زبان قلب گشوده شده آن است كه تعب ذكر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگی و رنج زایل گردد؛ چنانچه اگر كسی طفلی را كه زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود؛ همین كه طفل زبان گشود و آن كلمه را كه تعلیم او می كرد ادا كرد، خستگی معلّم رفع شود و معلّم به تبع طفل كلمه را ادا كند بی رنج و تعب. قلب نیز در ابتداءِ امر طفلی است زبان نگشوده كه آن را باید تعلیم داد و اذكار و اوراد را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبانِ آن انسان تابع آن گردد و رنج و تعب تعلیم و خستگی ذكر مرتفع گردد. و این ادب برای كسانی كه مبتدی هستند خیلی لازم است.

و باید دانست كه یكی از نكات تكرار اذكار و ادعیه و دوام ذكر و عبادت همین است كه زبان قلب گشوده و قلب ذاكر و داعی و عابد گردد و تا این ادب ملحوظ نشود زبان قلب گشوده نشود.

و در احادیث شریفه اشاره به این معنی شده است؛ چنانچه در كافی شریف از حضرت صادق سلام اللَّه علیه حدیث كند كه حضرت امیر المؤمنین سلام اللَّه علیه در ضمن بعضی از آداب قرائت فرمودند: وَ لكِنِ اقْرَعُوا بِهِ قُلُوبَكُمُ الْقاسِیَةَ، وَ لا یَكُنْ هَمُّ احَدِكُمْ آخِرَ السُّورَة. "53"

و در حدیث كافی است كه حضرت صادق به ابو اسامه فرمود: یا ابا

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 30

اسامَة، ادْعُوا (ارعوا) قُلُوبَكُمْ ذِكْرَ اللَّه وَ احْذَرُوا النُّكَتْ. "54"

حتی كمّل اولیاء علیهم السلام نیز این ادب را ملحوظ می داشتند، چنانچه در حدیث است كه حضرت صادق سلام اللَّه علیه را حالتی در نماز دست داد كه افتاد غش كرد؛ چون حالت افاقه دست داد، از سببش سؤال شد. فرمود: ما زِلْتُ ارَدِّدُ هذِه الآیَةَ عَلی قَلْبی حَتّی سَمِعْتُها مِنَ الْمُتَكَلِّمِ بِها فَلَمْ یَثْبُتْ جِسْمی لِمُعایَنَةِ قُدْرَتِه. "55"

و از جناب ابو ذر رضی اللَّه عنه نقل شده كه قامَ رسولُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لیلةً یُردّدُ قولَه تعالی: انْ تُعَذِّبْهُمْ فَانَّهُمْ عِبادُكَ وَ انْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَانَّكَ انْتَ الْعَزِیْزُ الْحَكیم. "56"

بالجمله، حقیقت ذكر و تذكّرْ ذكر قلبی است و ذكر لسانی بدون آن بی مغز و از درجه اعتبار بكلّی ساقط است. چنانچه در احادیث شریفه به این معنی بسیار اشاره شده. رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله به ابی ذر فرمود: یا ابا ذَر، رَكْعَتانِ مُقْتَصِدَتانِ فی تَفَكُّرٍ خَیْرٌ مِنْ قِیامِ لَیْلَةٍ والْقَلْبُ لاهٍ. [نسخه: ساهٍ ] "57" و هم از رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله منقول است كه "خدای تعالی نظر به صورتهای شما نمی كند، بلكه نظر به قلبهای شما می كند." "58"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 31

و در احادیثِ حضور قلب می آید كه نماز به قدر حضور قلب مقبول است و هر چه قلب غفلت داشته باشد به همان اندازه نماز را قبول نمی كنند. و تا این ادب كه ذكر شد ملحوظ نشود، ذكر قلبی حاصل نگردد و قلب از سهو و غفلت بیرون نیاید.

و در حدیث است كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: فاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبلَةً لِلِسانِكَ لا تُحَرِّكْهُ الّا بِاشارةِ الْقَلْب. "59" و قبله شدن قلب و تبعیّت لسان و سایر اعضاء از آن صورت نگیرد، مگر با ملحوظ داشتن این ادب. و اگر اتّفاق افتد حصول این امور بدون این ادب، از نوادر است و انسان نباید به آن مغرور شود.

فصل هشتم در بیان حضور قلب است

یكی از مهمّات آدابْ قلبیّه كه شاید كثیری از آدابْ مقدّمه آن باشد و عبادت را بدون آن روح و روانی نیست و خود مفتاح قفل كمالات و باب الأبواب سعادات است و در احادیث شریفه از كمتر چیزی این قدر ذكر شده و به كمتر ادبی این قدر اهمّیّت داده شده، حضور قلب است. و ما گر چه در رساله سرّ الصّلاة "60" و هم در كتاب اربعین "61" از آن مستوفی یاد نمودیم و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 32

درجات و مراتب آن را بیان نمودیم، لكن در این جا نیز برای تتمیم فائده و تحرّز از حواله ذكری از آن می نماییم.

چنانچه سابق بر این ذكر شد، عبادات و مناسك و اذكار و اوراد در وقتی نتیجه كامله دارد كه صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمّر گردد و دل انسان صورت عبودیّت به خود گیرد و از خودسری و سركشی بیرون آید. و نیز مذكور شد كه از اسرار و فوائد عبادات یكی آن است كه اراده نفس قوی شود و نفس بر طبیعت چیره شود و قوای طبیعتْ مسخّرْ تحت قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده نفس ملكوتی در ملك بدن نافذ گردد، بطوری كه قوا چون ملائكة اللَّه نسبت به حق تعالی شوند كه "عصیان آن نكنند لمحه ای، و عمل كنند به آنچه فرمان برای آنها صادر می شود." "62"

و اكنون گوئیم كه یكی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، كه همه مقدّمه آن است، آن است كه جمیع مملكت باطن و ظاهر مسخّر در تحت اراده اللَّه و متحرّك به تحریك اللَّه شود و قوای ملكوتیّه و ملكیّه نفس از جنود اللَّه شوند و همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائكة اللَّه را پیدا كنند. و این خود یكی از مراتب نازله فنای قوا و ارادات است در اراده حق. و كم كم نتایج بزرگ بر این مترتّب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس ارتیاض بعبادت اللَّه پیدا كند و جنود ابلیس یكسره شكست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز كند. و نتیجه این تسلیم اراده به حق در دار آخرت آن شود كه حق تعالی اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلای خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدّس هر چه را بخواهد ایجاد كند به مجرّد اراده موجود شود، اراده این بنده را هم آن طور قرار دهد؛

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 33

چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله راجع به اهل بهشت كه ملكی می آید پیش آنها؛ پس از آن كه اذن ورود می طلبد وارد می شود و نامه ای از جناب ربوبیّت به آنها می دهد بعد از آن كه از خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی كه مخاطب به آن است:

مِنَ الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَموُتُ الَی الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَمُوتُ. امّا بَعْدُ، فَانّی اقُولُ لِلشَّیْ ءِ كُنْ فَیَكُونُ. وَ قَدْ جَعَلْتُكَ تَقولُ لِلشَّیْ ءِ كُنْ فَیْكونُ. فقال صلی اللَّه علیه و آله: فلا یَقولُ احَدٌ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّیْ ءِ كُنْ الّا وَ یَكُون. "63"

و این سلطنت الهیّه ایست كه به بنده دهند از برای ترك اراده خود و ترك سلطنت هواهای نفسانیّه و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچیك از این نتایج كه ذكر شد حاصل نمی شود مگر با حضور قلب كامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نكند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملكوت بالا نرود- چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده- و قوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نكند و همین طور قوای ظاهره و باطنه تسلیم اراده اللَّه نگردد و مملكت در تحت كبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است كه می بینید در ما پس از چهل- پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلكه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصّی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیّه و وساوس شیطانیّه افزون گردد. اینها نیست جز آن كه عبادات ما بی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیّه آن به عمل نمی آید، و الّا به نصّ آیه مباركه كتاب الهی: "نماز نهی از فحشاء و منكر

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 34

می نماید."

"64" و البته این نهی نهی صوری ظاهری نیست؛ لا بدّ باید در دل چراغی روشن شود و در باطن نوری فروزان شود كه انسان را هدایت به عالم غیب كند و زاجر الهی پیدا شود كه انسان را از عصیان و نافرمانی بازدارد.

و ما خود را در زمره نمازگزارها محسوب می داریم و سالهای سال است اشتغال به این عبادت بزرگ داریم و در خود چنین نوری ندیدیم و در باطن چنین زاجر و مانعی برای ما پیدا نشده؛ پس وای به حال ما آن روزی كه صور اعمال ما و صحیفه افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گویند خود حساب خود را بكش؛ "65" ببین آیا چنین اعمالی قابل قبول درگاه است و آیا چنین نمازی با این صورت مشوّه ظلمانی مقرّب بساط حضرت كبریائی است؟ و آیا با این امانت بزرگ الهی و وصیّت انبیاء و اوصیاء باید این طور سلوك كرد و این طور دست خیانت شیطان رجیم را، كه عدوّ اللَّه است، به آن راه داد؟ و آیا نمازی كه معراج مؤمن است و قربان متّقین است "66" چرا باید شما را از ساحت مقدّس تبعید و از درگاه قرب الهی دور كند؟ آن روز آیا جز حسرت و ندامت و بیچارگی و بدبختی و خجلت و شرمساری چیزی نصیب ما می شود؟ حسرت و ندامتی كه در این عالم شبیه ندارد؛ خجلت و شرمساری كه نظیرش را تصوّر نمی توانیم كرد. حسرتهای این عالم هر چه باشد مشوب به هزار طور امیدها است، و شرمساری های اینجا سریع الزّوال است، بخلاف آنجا كه روز بُروز حسرت و ندامت است؛ چنانچه حق فرماید: وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ اذْ قُضِیَ الامْر. "67" امر گذشته را نتوان جبران نمود و عمر تلف شده را نتوان برگرداند- یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه. "68"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 35

ای عزیز، امروز روز مهلت و عمل است؛ انبیاء آمدند و كتابها آوردند و دعوتها نمودند با این همه تشریفات و این همه تحمّل رنج و تعب كه ما را از خواب غفلت بیدار و از سكر طبیعت هوشیار كنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجت و سرور رسانند و به حیات ابدی و نعمتهای سرمدی و لذّتهای جاویدانی رسانند و از هلاك و شقاوت و نار و ظلمت و حسرت و ندامت رهایی دهند؛ تمام اینها برای خود ما بدون این كه برای آنها نتیجه ای حاصل شود و آن ذوات مقدّسه احتیاجی به ایمان و اعمال ما داشته باشند؛ با این وصف در ما به هیچ وجه اثری نكرد و شیطان مسامعِ قلب ما را چنان گرفته و سلطنت بر باطن و ظاهر ما همچو پیدا كرده كه هیچ یك از مواعظ آنها را در ما اثری حاصل نشود، بلكه هیچ یك از آیات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش حیوانی تجاوز نكند.

بالجمله، ای قاری محترم كه این اوراق را مطالعه می كنی، مثل نویسنده خالی از همه انوار و تهی دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهای نفسانیّه مباش؛ تو به حال خود رحمی كن و از عمر خود نتیجه ای حاصل كن؛ دقت در حال انبیاء و اولیاء كمّل كن و اشتهاهای كاذب و وعده های شیطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس امّاره مخور كه تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلی را به صورت حق به انسان تعمیه می كنند و انسان را فریب می دهند. گاهی به امید توبه در آخر عمر انسان را به شقاوت می كشانند، با آن كه توبه در آخر عمر و تراكم ظلمات معاصی و بسیاری مظالم عباد و حقوق اللَّه امری است بسیار صعب و مشكل. امروز كه اراده انسان قوّت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحكم نشده و نفس جدید العهد به ملكوت و قریب الافق به فطرت اللَّه است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمی گذارند انسان قیام به توبه كند و این درخت سست را ریشه كن و سلطنت غیر مستقلّ را منقرض نماید، وعده ایّام پیری را می دهند كه بعكس این، اراده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون كهن و برومند و سلطنت ابلیس

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 36

در ظاهر و باطن مستقل و مستقرّ شده و الفت به طبیعت شدید و بُعد از ملكوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطفی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است؛ این نیست جز غرور.

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 33 فصل هشتم در بیان حضور قلب است ..... ص : 31

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 29

به ذكر آن ذكر گوید و به تبع آن حركت كند. بلكه گاه شود كه در خواب نیز انسان به تبع ذكر قلبی ذكر لسانی گوید، زیرا كه ذكر قلبی مختص به حال بیداری نیست و اگر قلب متذكّر شود زبان كه تابع آن شده ذكر گوید و از ملكوت قلب به ظاهر سرایت نماید: قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاكِلَتِه. "52"

بالجمله، در اوّل امر باید انسان این ادب یعنی "تفهیم" را ملحوظ دارد تا زبان قلب كه مطلوب حقیقی است گشوده گردد. و علامت آن كه زبان قلب گشوده شده آن است كه تعب ذكر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگی و رنج زایل گردد؛ چنانچه اگر كسی طفلی را كه زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود؛ همین كه طفل زبان گشود و آن كلمه را كه تعلیم او می كرد ادا كرد، خستگی معلّم رفع شود و معلّم به تبع طفل كلمه را ادا كند بی رنج و تعب. قلب نیز در ابتداءِ امر طفلی است زبان نگشوده كه آن را باید تعلیم داد و اذكار و اوراد را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبانِ آن انسان تابع آن گردد و رنج و تعب تعلیم و خستگی ذكر مرتفع گردد. و این ادب برای كسانی كه مبتدی هستند خیلی لازم است.

و باید دانست كه یكی از نكات تكرار اذكار و ادعیه و دوام ذكر و عبادت همین است كه زبان قلب گشوده و قلب ذاكر و داعی و عابد گردد و تا این ادب ملحوظ نشود زبان قلب گشوده نشود.

و در احادیث شریفه اشاره به این معنی شده است؛ چنانچه در كافی شریف از حضرت صادق سلام اللَّه علیه حدیث كند كه حضرت امیر المؤمنین سلام اللَّه علیه در ضمن بعضی از آداب قرائت فرمودند: وَ لكِنِ اقْرَعُوا بِهِ قُلُوبَكُمُ الْقاسِیَةَ، وَ لا یَكُنْ هَمُّ احَدِكُمْ آخِرَ السُّورَة. "53"

و در حدیث كافی است كه حضرت صادق به ابو اسامه فرمود: یا ابا

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 30

اسامَة، ادْعُوا (ارعوا) قُلُوبَكُمْ ذِكْرَ اللَّه وَ احْذَرُوا النُّكَتْ. "54"

حتی كمّل اولیاء علیهم السلام نیز این ادب را ملحوظ می داشتند، چنانچه در حدیث است كه حضرت صادق سلام اللَّه علیه را حالتی در نماز دست داد كه افتاد غش كرد؛ چون حالت افاقه دست داد، از سببش سؤال شد. فرمود: ما زِلْتُ ارَدِّدُ هذِه الآیَةَ عَلی قَلْبی حَتّی سَمِعْتُها مِنَ الْمُتَكَلِّمِ بِها فَلَمْ یَثْبُتْ جِسْمی لِمُعایَنَةِ قُدْرَتِه. "55"

و از جناب ابو ذر رضی اللَّه عنه نقل شده كه قامَ رسولُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لیلةً یُردّدُ قولَه تعالی: انْ تُعَذِّبْهُمْ فَانَّهُمْ عِبادُكَ وَ انْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَانَّكَ انْتَ الْعَزِیْزُ الْحَكیم. "56"

بالجمله، حقیقت ذكر و تذكّرْ ذكر قلبی است و ذكر لسانی بدون آن بی مغز و از درجه اعتبار بكلّی ساقط است. چنانچه در احادیث شریفه به این معنی بسیار اشاره شده. رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله به ابی ذر فرمود: یا ابا ذَر، رَكْعَتانِ مُقْتَصِدَتانِ فی تَفَكُّرٍ خَیْرٌ مِنْ قِیامِ لَیْلَةٍ والْقَلْبُ لاهٍ. [نسخه: ساهٍ ] "57" و هم از رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله منقول است كه "خدای تعالی نظر به صورتهای شما نمی كند، بلكه نظر به قلبهای شما می كند." "58"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 31

و در احادیثِ حضور قلب می آید كه نماز به قدر حضور قلب مقبول است و هر چه قلب غفلت داشته باشد به همان اندازه نماز را قبول نمی كنند. و تا این ادب كه ذكر شد ملحوظ نشود، ذكر قلبی حاصل نگردد و قلب از سهو و غفلت بیرون نیاید.

و در حدیث است كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: فاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبلَةً لِلِسانِكَ لا تُحَرِّكْهُ الّا بِاشارةِ الْقَلْب. "59" و قبله شدن قلب و تبعیّت لسان و سایر اعضاء از آن صورت نگیرد، مگر با ملحوظ داشتن این ادب. و اگر اتّفاق افتد حصول این امور بدون این ادب، از نوادر است و انسان نباید به آن مغرور شود.

فصل هشتم در بیان حضور قلب است

یكی از مهمّات آدابْ قلبیّه كه شاید كثیری از آدابْ مقدّمه آن باشد و عبادت را بدون آن روح و روانی نیست و خود مفتاح قفل كمالات و باب الأبواب سعادات است و در احادیث شریفه از كمتر چیزی این قدر ذكر شده و به كمتر ادبی این قدر اهمّیّت داده شده، حضور قلب است. و ما گر چه در رساله سرّ الصّلاة "60" و هم در كتاب اربعین "61" از آن مستوفی یاد نمودیم و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 32

درجات و مراتب آن را بیان نمودیم، لكن در این جا نیز برای تتمیم فائده و تحرّز از حواله ذكری از آن می نماییم.

چنانچه سابق بر این ذكر شد، عبادات و مناسك و اذكار و اوراد در وقتی نتیجه كامله دارد كه صورت باطنه قلب شود و باطن ذات انسان به آن مخمّر گردد و دل انسان صورت عبودیّت به خود گیرد و از خودسری و سركشی بیرون آید. و نیز مذكور شد كه از اسرار و فوائد عبادات یكی آن است كه اراده نفس قوی شود و نفس بر طبیعت چیره شود و قوای طبیعتْ مسخّرْ تحت قدرت و سلطنت نفس گردد و اراده نفس ملكوتی در ملك بدن نافذ گردد، بطوری كه قوا چون ملائكة اللَّه نسبت به حق تعالی شوند كه "عصیان آن نكنند لمحه ای، و عمل كنند به آنچه فرمان برای آنها صادر می شود." "62"

و اكنون گوئیم كه یكی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، كه همه مقدّمه آن است، آن است كه جمیع مملكت باطن و ظاهر مسخّر در تحت اراده اللَّه و متحرّك به تحریك اللَّه شود و قوای ملكوتیّه و ملكیّه نفس از جنود اللَّه شوند و همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائكة اللَّه را پیدا كنند. و این خود یكی از مراتب نازله فنای قوا و ارادات است در اراده حق. و كم كم نتایج بزرگ بر این مترتّب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس ارتیاض بعبادت اللَّه پیدا كند و جنود ابلیس یكسره شكست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز كند. و نتیجه این تسلیم اراده به حق در دار آخرت آن شود كه حق تعالی اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلای خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدّس هر چه را بخواهد ایجاد كند به مجرّد اراده موجود شود، اراده این بنده را هم آن طور قرار دهد؛

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 33

چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله راجع به اهل بهشت كه ملكی می آید پیش آنها؛ پس از آن كه اذن ورود می طلبد وارد می شود و نامه ای از جناب ربوبیّت به آنها می دهد بعد از آن كه از خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی كه مخاطب به آن است:

مِنَ الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَموُتُ الَی الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَمُوتُ. امّا بَعْدُ، فَانّی اقُولُ لِلشَّیْ ءِ كُنْ فَیَكُونُ. وَ قَدْ جَعَلْتُكَ تَقولُ لِلشَّیْ ءِ كُنْ فَیْكونُ. فقال صلی اللَّه علیه و آله: فلا یَقولُ احَدٌ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّیْ ءِ كُنْ الّا وَ یَكُون. "63"

و این سلطنت الهیّه ایست كه به بنده دهند از برای ترك اراده خود و ترك سلطنت هواهای نفسانیّه و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچیك از این نتایج كه ذكر شد حاصل نمی شود مگر با حضور قلب كامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نكند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملكوت بالا نرود- چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده- و قوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نكند و همین طور قوای ظاهره و باطنه تسلیم اراده اللَّه نگردد و مملكت در تحت كبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است كه می بینید در ما پس از چهل- پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلكه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصّی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیّه و وساوس شیطانیّه افزون گردد. اینها نیست جز آن كه عبادات ما بی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیّه آن به عمل نمی آید، و الّا به نصّ آیه مباركه كتاب الهی: "نماز نهی از فحشاء و منكر

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 39 فصل نهم در بیان احادیث راجع به حضور قلب ..... ص : 37

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 34

می نماید."

"64" و البته این نهی نهی صوری ظاهری نیست؛ لا بدّ باید در دل چراغی روشن شود و در باطن نوری فروزان شود كه انسان را هدایت به عالم غیب كند و زاجر الهی پیدا شود كه انسان را از عصیان و نافرمانی بازدارد.

و ما خود را در زمره نمازگزارها محسوب می داریم و سالهای سال است اشتغال به این عبادت بزرگ داریم و در خود چنین نوری ندیدیم و در باطن چنین زاجر و مانعی برای ما پیدا نشده؛ پس وای به حال ما آن روزی كه صور اعمال ما و صحیفه افعال ما را در آن عالم به دست ما دهند و گویند خود حساب خود را بكش؛ "65" ببین آیا چنین اعمالی قابل قبول درگاه است و آیا چنین نمازی با این صورت مشوّه ظلمانی مقرّب بساط حضرت كبریائی است؟ و آیا با این امانت بزرگ الهی و وصیّت انبیاء و اوصیاء باید این طور سلوك كرد و این طور دست خیانت شیطان رجیم را، كه عدوّ اللَّه است، به آن راه داد؟ و آیا نمازی كه معراج مؤمن است و قربان متّقین است "66" چرا باید شما را از ساحت مقدّس تبعید و از درگاه قرب الهی دور كند؟ آن روز آیا جز حسرت و ندامت و بیچارگی و بدبختی و خجلت و شرمساری چیزی نصیب ما می شود؟ حسرت و ندامتی كه در این عالم شبیه ندارد؛ خجلت و شرمساری كه نظیرش را تصوّر نمی توانیم كرد. حسرتهای این عالم هر چه باشد مشوب به هزار طور امیدها است، و شرمساری های اینجا سریع الزّوال است، بخلاف آنجا كه روز بُروز حسرت و ندامت است؛ چنانچه حق فرماید: وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ اذْ قُضِیَ الامْر. "67" امر گذشته را نتوان جبران نمود و عمر تلف شده را نتوان برگرداند- یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه. "68"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 35

ای عزیز، امروز روز مهلت و عمل است؛ انبیاء آمدند و كتابها آوردند و دعوتها نمودند با این همه تشریفات و این همه تحمّل رنج و تعب كه ما را از خواب غفلت بیدار و از سكر طبیعت هوشیار كنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجت و سرور رسانند و به حیات ابدی و نعمتهای سرمدی و لذّتهای جاویدانی رسانند و از هلاك و شقاوت و نار و ظلمت و حسرت و ندامت رهایی دهند؛ تمام اینها برای خود ما بدون این كه برای آنها نتیجه ای حاصل شود و آن ذوات مقدّسه احتیاجی به ایمان و اعمال ما داشته باشند؛ با این وصف در ما به هیچ وجه اثری نكرد و شیطان مسامعِ قلب ما را چنان گرفته و سلطنت بر باطن و ظاهر ما همچو پیدا كرده كه هیچ یك از مواعظ آنها را در ما اثری حاصل نشود، بلكه هیچ یك از آیات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش حیوانی تجاوز نكند.

بالجمله، ای قاری محترم كه این اوراق را مطالعه می كنی، مثل نویسنده خالی از همه انوار و تهی دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهای نفسانیّه مباش؛ تو به حال خود رحمی كن و از عمر خود نتیجه ای حاصل كن؛ دقت در حال انبیاء و اولیاء كمّل كن و اشتهاهای كاذب و وعده های شیطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس امّاره مخور كه تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلی را به صورت حق به انسان تعمیه می كنند و انسان را فریب می دهند. گاهی به امید توبه در آخر عمر انسان را به شقاوت می كشانند، با آن كه توبه در آخر عمر و تراكم ظلمات معاصی و بسیاری مظالم عباد و حقوق اللَّه امری است بسیار صعب و مشكل. امروز كه اراده انسان قوّت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحكم نشده و نفس جدید العهد به ملكوت و قریب الافق به فطرت اللَّه است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمی گذارند انسان قیام به توبه كند و این درخت سست را ریشه كن و سلطنت غیر مستقلّ را منقرض نماید، وعده ایّام پیری را می دهند كه بعكس این، اراده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون كهن و برومند و سلطنت ابلیس

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 36

در ظاهر و باطن مستقل و مستقرّ شده و الفت به طبیعت شدید و بُعد از ملكوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطفی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است؛ این نیست جز غرور.

و گاهی به وعده شفاعت شافعین علیهم السلام انسان را از ساحت قدس آنها دور و از شفاعت آنها مهجور می نمایند، زیرا كه انغمار در گناهان كم كم قلب را سیاه و منكوس كند و انسان را به سوء عاقبت منجرّ نماید. و طمع شیطان از انسان دزدیدن ایمان است؛ دخول در گناهان را مقدّمه آن قرار می دهد تا به نتیجه مطلوبه برسد. انسان اگر طمع شفاعت دارد، باید در این عالم با سعی و كوشش رابطه بین خود و شفعای خود را حفظ كند و قدری تفكّر در حال شافعان محشر نماید كه حال آنها در عبادت و ریاضت به كجا رسیده بود. فرضاً كه شما با ایمان از دنیا بروید، ولی اگر بار گناهان و مظالم سنگین باشد ممكن است در عذابهای گوناگون برزخ و قبر از شما شفاعت نشود؛ چنانچه از حضرت صادق منقول است كه "برزخ شما با خودتان است." "69" و عذابهای برزخ طرف قیاس با عذابهای این جا نیست، و طول مدّت برزخ را جز خدا كسی نداند، شاید میلیون میلیونها سال طول كشد. و ممكن است در قیامت نیز پس از مدّتهای طولانی و عذابهای گوناگون طاقت فرسا شفاعت نصیب ما شود، چنانچه در احادیث نیز این معنی وارد است. "70"

پس، غرور شیطان انسان را از عمل صالح بازدارد و انسان را یا بی ایمان یا با بارهای سنگین از دنیا ببرد و به شقاوت و بدبختی گرفتار كند. و گاهی با وعده رحمت واسعه ارحم الرّاحمین دست انسان را از دامن رحمت كوتاه كند؛ غافل از آن كه این همه بعث رسل و ارسال كتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحی و الهام به پیغمبران و راهنمایی طریق حق، از رحمت ارحم الرّاحمین است. عالم را رحمت واسعه حق فرو گرفته و ما در لب چشمه

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 37

حیوان از تشنگی به هلاكت می رسیم.

بزرگتر رحمتهای الهی قرآن است؛ تو اگر به رحمت ارحم الرّاحمین طمع داری و آرزوی رحمت واسعه داری، از این رحمت واسعه استفاده كن. طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده. تو خود به پای خود در چاه می افتی و از راه معوج می شوی، رحمت را چه نقصانی است؟ اگر ممكن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، می دادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممكن بود اكراهاً مردم را به سعادت برسانند می رساندند؛ لكن هیهات! راه آخرت راهی است كه جز با قدم اختیار نمی توان آن را پیمود؛ سعادت با زور حاصل نشود؛ فضیلت و عمل صالح بدون اختیارْ فضیلت نیست و عمل صالح نمی باشد؛ و شاید معنی آیه شریفه لا اكْراهَ فِی الدّین نیز همین باشد.

بلی، آنچه در آن، اعمال اكراه و اجبار می توان نمود صورت دین الهی است نه حقیقت آن. انبیاء علیهم السلام مأمور بودند كه صورت را با هر طور ممكن است تحمیل مردم كنند تا صورت عالم صورت عدل الهی شود و مردم را ارشاد به باطن نمایند تا مردم به قدم خود آن را بپیمایند و به سعادت برسند.

بالجمله، این نیز از غرور شیطان است كه دست انسان را با طمع رحمت از رحمت كوتاه كند.

فصل نهم در بیان احادیث راجع به حضور قلب

در ذكر شمّه ای از احادیث اهل بیت عصمت و طهارت سلام اللَّه علیهم راجع به ترغیب حضور قلب.

و ما در این جا به ترجمه متن بعضی از روایات اكتفا می كنیم:

از حضرت رسول ختمی صلّی اللَّه علیه و آله روایت است كه "عبادت

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 38

كن خدای تعالی را چنانچه گویا او را می بینی؛ و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند." "71"

از این حدیث شریف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب می شود:

یكی، آنكه سالك مشاهِد جمال جمیل و مستغرق تجلّیات حضرت محبوب باشد به طوری كه جمیع مسامع قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاك ذی الجلال گشوده گردیده و جز او چیزی مشاهده نكند. بالجمله، مشغولِ حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد.

و مرتبه دیگر، كه نازلتر از این مقام است، آن است كه خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد. جناب رسول اكرم فرماید: "اگر می توانی از اهل مقام اوّل باشی عبادت خدا را آن طور بجا آور، و الّا از این معنا غافل مباش كه تو در محضر ربوبیّتی." و البته محضر حق را ادبی است كه غفلت از آن از مقام عبودیّت دور است. و اشاره به این فرموده است. در حدیثی كه جناب ابو حمزه ثمالی رضی اللَّه عنه نقل می كند، می گوید: "دیدم حضرت علی بن الحسین سلام اللَّه علیهما را كه نماز می خواند. عبای آن حضرت از دوشش افتاد. آن را راست و تسویه نفرمود تا آن كه از نماز فارغ شد. سؤال كردم از سببش، فرمود: "وای بر تو، آیا می دانی در خدمت كی بودم؟"" "72" و نیز از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله منقول است كه "دو نفر از امّت من به نماز می ایستند در صورتی كه ركوع و سجودشان یكی است و حال آن كه میان نماز آنها مثل ما بین زمین و آسمان است." "73"

و فرمودند: "آیا نمی ترسد كسی كه صورت خود را در نماز برمی گرداند صورت او چون روی حمار شود." "74"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 39

و فرمودند: "كسی كه دو ركعت نماز بجا آورد و در آن به چیزی از دنیا متوجّه نشود، خدای تعالی گناهان او را می آمرزد." "75"

و فرمودند: "بعضی از نمازها قبول می شود نصفش یا ثلثش یا ربعش یا خمسش- تا عشرش. و بعضی از نمازها چون جامه كهنه پیچیده می شود و به روی صاحبش زده می شود. و از نماز تو مال تو نیست مگر آن كه به قلبت اقبال به آن كنی." "76"

و حضرت باقر علیه السلام فرمودند: "رسول خدا فرمود: "وقتی بنده مؤمن به نماز بایستد خدای تعالی نظر به سوی او كند- یا فرمودند خدای تعالی اقبال به او كند- حتی منصرف شود. و رحمت از بالای سرش سایه بر او افكند و ملائكه فرو گیرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان و خدای تعالی ملكی را موكّل او كند كه بایستد بالای سر او و بگوید: ای نمازگزار، اگر بدانی كی نظر می كند به سوی تو و با كی مناجات می كنی، توجّه به جایی نمی كنی و از موضعت جدا نمی شوی هر گز."" "77"

و از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه "جمع نمی شود اشتیاق و خوف در دلی مگر آن كه بهشت بر او واجب شود. پس وقتی نماز می خوانی، اقبال كن به قلب خود به خدای عزّ و جلّ؛ زیرا كه نیست بنده مؤمنی كه اقبال كند به قلبش به خدای تعالی در نماز و دعا مگر آن كه قلوب مؤمنین را خدای تعالی به او اقبال دهد و با دوستی آنها او را تأیید كند او را به بهشت برد." "78"

و از حضرت باقر و صادق علیهما السلام مروی است كه فرمودند: "نیست از برای تو از نمازت مگر آنچه را كه اقبال قلب داشته باشی در آن؛ پس، اگر به غلط بجا آورد تمام آن را یا غفلت از آداب آن كند، پیچیده شود

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 46 فصل یازدهم در بیان دوای هرزه گردی خیال ..... ص : 43

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 40

آن و به روی صاحبش زده شود." "79"

و از حضرت باقر العلوم علیه السلام روایت شده كه "همانا بالا می رود از نماز بنده از برای او نصف یا ثلث یا ربع یا خمسش؛ پس، بالا نمی رود برای او مگر آنچه را اقبال به قلب نموده است بر آن. و ما مأمور شدیم به نافله تا تتمیم شود نقص فرایض به آن." "80"

و از جناب صادق مروی است كه فرمود: "وقتی احرام بستی در نماز، اقبال كن بر آن، زیرا كه وقتی اقبال نمودی خداوند به تو اقبال فرماید و اگر اعراض نمایی خداوند از تو اعراض كند. پس گاهی بالا نمی رود از نماز مگر ثلث یا ربع یا سدس آن به آن قدر كه نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمی فرماید به غافل چیزی." "81"

و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله روایت است كه به ابی ذر فرمودند: "دو ركعت متوسّط با فكر بهتر است از ایستادن یك شب در صورتی كه قلب غافل باشد." "82" احادیث در این باب بسیار است و برای اصحاب اعتبار و قلوب بیدار این قدر كفایت كند.

فصل دهم در دعوت به تحصیل حضور قلب

اكنون كه فضیلت و خواصّ حضور قلب را عقلًا و نقلًا دانستی و ضررهای ترك آن را فهمیدی، علم تنها كفایت نكند بلكه حجّت را تمام تر نماید؛ دامن همّت به كمر زن و آنچه را دانستی در صدد تحصیل آن باش و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 41

علم خود را عملی كن تا استفاده از آن بری و برخوردار از آن شوی. قدری تفكّر كن كه به حسب روایاتْ اهل بیت عصمت علیهم السلام، كه معادن وحی و تمام فرمایشاتشان و علومشان از وحی الهی و كشف محمّدی صلی اللَّه علیه و آله و سلم است، قبولی نماز شرط قبولی سایر اعمال است؛ و اگر نماز قبول نشود، به اعمال دیگر اصلًا نظر نكنند. "83" و قبولی نماز به اقبال قلب است كه اگر اقبال قلب در نماز نباشد، از درجه اعتبار ساقط و لایق محضر حضرت حق نیست و مورد قبول نمی شود، چنانچه در احادیث سابقه معلوم شد. پس، كلید گنجینه اعمال و باب الأبواب همه سعادات حضور قلب است كه با آن فتح باب سعادت بر انسان می شود و بدون آن جمیع عبادات از درجه اعتبار ساقط می شود.

الحال قدری با نظر اعتبار اندیشه كن و اهمّیّت مقام و بزرگی موقف را با دیده بصیرت بنگر و با جدّیّت تمام قیام به امر كن. كلید درِ سعادت و درهای بهشت و كلید درِ شقاوت و درهای جهنّم در این دنیا در جیب خود تو است می توانی درهای بهشت و سعادت را به روی خود مفتوح كنی و می توانی بخلاف آن باشی. زمام امر در دست تو است، خدای تبارك و تعالی حجّت را تمام و راههای سعادت و شقاوت را نموده و توفیقات ظاهری و باطنی را عطا فرموده؛ آنچه از جانب او و اولیای او است تمام است، اكنون نوبت اقدام ما است؛ آنها راهنمایند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذری باقی نگذاشتند و لمحه ای كوتاهی نكردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طی كن و از عمر و توانایی خود استفاده نما كه اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانی و گنج قوّت و توانائی از دستت برود جبران ندارد. اگر جوانی، مگذار به پیری رسی كه در پیری مصیبتهایی داری كه پیرها می دانند و تو غافلی. اصلاح در حال پیری و ضعف از امور بسیار مشكل است. و اگر پیری، مگذار بقیه عمر از دستت برود كه باز هر چه باشد تا در این

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 42

عالم هستی راهی به سعادت داری و دری از سعادت به رویت باز است؛ خدا نكند كه این در بسته شود و این راه منسدّ گردد كه آن وقت اختیار از دستت برود و جز حسرت و ندامت و افسوس از گذشتن امر نصیبی نداری.

پس ای عزیز، اگر ایمان به آنچه ذكر شد كه گفته انبیاء علیهم السلام است آوردی و خود را برای تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیّا نمودی و لازم دانستی حضور قلب را كه كلید گنج سعادت است تحصیل كنی، راه تحصیل آن آن است كه اوّلًا رفع موانع حضور قلب را نمایی و خارهای طریق را از سر راه سلوك ریشه كن كنی و پس از آن اقدام به خود آن كنی. امّا مانع حضور قلب در عبادات، تشتّت خاطر و كثرت واردات قلبیّه است. و این گاهی از امور خارجه و طرق حواسّ ظاهره حاصل می شود؛ مثل آنكه گوش انسان در حال عبادت چیزی بشنود و خاطر به آن متعلق شده مبدأ تخیّلات و تفكّرات باطنیّه گردد و واهمه و متصرّفه در آن تصرّف نموده از شاخه ای به شاخه ای پرواز كند؛ یا چشم انسان چیزی ببیند و منشأ تشتّت خاطر و تصرّف متصرّفه گردد؛ یا سایر حواسّ انسان چیزی ادراك كند و از آن انتقالات خیالیّه حاصل شود.

و طریق علاج این امور را گرچه فرمودند رفع این اسباب است، مثل آن كه در بیت تاریكی یا محلّ خلوتی بایستد و چشم خود را در وقت نماز ببندد و در مواضعی كه جلب نظر می كند نماز نخواند؛ چنانچه مرحوم شهید سعید رضوان اللَّه علیه از بعض متعبّدین نقل فرماید كه در خانه كوچك تاریكی كه وسعت آن به قدر آن باشد كه ممكن باشد در آن نماز خواندن عبادت می كردند. "84" ولی معلوم است این، رفع مانع نكند و قلع مادّه ننماید. زیرا كه عمده تصرّف خیال است كه با منشأ جزئی كار خود را انجام می دهد؛ بلكه گاه شود كه در خانه تاریك و كوچك و تنها تصرّف واهمه و خیال بیشتر شود و به

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 43

مبادی دیگر برای دعابه و بازی خود دست آویز شود. پس، قلع مادّه كلّی به اصلاح خیال و وهم است و ما پس از این اشاره به آن می كنیم. بلی، گاهی این طور از علاج هم در بعضی از نفوس بی تأثیر و خالی از اعانت نیست، ولی ما دنبال علاج قطعی و قلعِ سبب حقیقی می گردیم و آن بدین حاصل نشود.

و گاهی تشتّت خاطر و مانع از حضور قلب، از امور باطنه است. و آن به طریق كلّی دو منشأ بزرگ دارد كه عمده امور به آن دو منشأ برگردد:

یكی هرزه گردی و فرّار بودن خود طایر خیال است؛ زیرا كه خیال قوّه ای است بسیار فرّار كه دائماً از شاخه ای به شاخه ای آویزد و از كنگره ای به كنگره ای پرواز كند؛ و این مربوط به حبّ دنیا و توجّه به امور دنیّه و مال و منال دنیوی نیست، بلكه فرّار بودن خیال خود مصیبتی است كه تارك دنیا نیز به آن مبتلا است. و تحصیل سكونت خاطر و طمأنینه نفس و وقوف خیال از امور مهمّه ایست كه به اصلاح آن علاج قطعی حاصل شود، و پس از این به آن اشاره می كنیم.

منشأ دیگر، حبّ دنیا و تعلّق خاطر به حیثیّات دنیوی است كه رأس خطیئات و امّ الأمراض باطنه است كه خار طریق اهل سلوك و سرچشمه مصیبات است؛ و تا دل متعلّق به آن و منغمر در حبّ آن است، راه اصلاح قلوب منسدّ و درِ جمله سعادات به روی انسان بسته است. و ما در ضمن دو فصل اشاره به رفع این دو منشأ بزرگ و دو مانع قوی می نماییم ان شاء اللَّه.

فصل یازدهم در بیان دوای هرزه گردی خیال

در بیان دواء نافع برای علاج هرزه گردی و فرّار بودن خیال كه از آن تحصیل حضور قلب نیز شود.

بدان كه هر یك از قوای ظاهره و باطنه نفس قابل تربیت و تعلیم است با

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 44

ارتیاض مخصوص. مثلًا، چشم انسان قادر نیست كه به یك نقطه معیّنه یا در نور شدید، مثل نور عین شمس، مدّتی طولانی نگاه كند بدون بهم خوردن پلكهای آن؛ ولی اگر انسان چشم را تربیت كند، چنانچه بعضی از اصحاب ریاضات باطله برای مقاصدی عمل می كنند، ممكن است چند ساعت متمادی در قرص آفتاب نظر را بدوزد بدون آن كه چشم بهم خورد یا خستگی پیدا كند و همین طور به نقطه معیّنی نظر را بدوزد چندین ساعت بدون حركت؛ و همین طور سایر قوا حتّی حبس نَفَس كه- علی المحكیّ- در اصحاب ریاضات باطله كسانی هستند كه حبس نَفَس خود كنند مدّتهای زائد بر متعارف نوع.

و از قوایی كه قابل تربیت است قوّه خیال و قوّه واهمه است كه قبل از تربیتْ این قوی چون طایری سخت فرّار و بی اندازه متحرّك از شاخه ای به شاخه ای و از چیزی به چیزی هستند، به طوری كه انسان اگر یك دقیقه حساب آنها را نگه دارد می بیند كه چندین انتقال متسلسل با تناسبات بسیار ضعیف ناهنجار پیدا نموده؛ حتّی بسیاری گمان می كنند كه حفظ طایر خیال و رام نمودن آن از حیّز امكان خارج و ملحق به محالات عادیّه است؛ ولی این طور نیست و با ریاضت و تربیت و صرف وقت آن را می توان رام نمود و طایر خیال را می توان به دست آورد، به طوری كه در تحت اختیار و اراده حركت كند كه هر وقت بخواهد آن را در مقصدی یا مطلبی حبس كند كه چند ساعت در همان مقصد حبس شود.

و طریق عمده رام نمودن آن عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است كه انسان در وقت نماز خود را مهیّا كند كه حفظ خیال در نماز كند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرّد این كه بخواهد از چنگ انسان فرار كند آن را استرجاع نماید؛ و در هر یك از حركات و سكنات و اذكار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتیش نماید و نگذارد سرخود باشد. و این در اوّل امر كاری صعب به نظر می آید، ولی پس از مدّتی عمل و دقّت و علاج حتماً رام می شود و ارتیاض پیدا می كند. شما متوقع نباشید كه در اول امر بتوانید در

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 45

تمام نماز حفظ طایر خیال كنید، البته این امری است نشدنی و محال و شاید آنها كه مدّعی استحاله شدند این توقّع را داشتند؛ ولی این امر باید با كمال تدریج و تأنّی و صبر و توانی انجام بگیرد. ممكن است در ابتدای امر در عشر نماز یا كمتر آن حبس خیال شده حضور قلب حاصل شود؛ و كم كم انسان اگر در فكر باشد و خود را محتاج به آن ببیند، نتیجه بیشتر حاصل كند و اندك اندك غلبه بر شیطانِ وهم و طایر خیال پیدا كند كه در بیشتر نماز زمام اختیار آنها را در دست گیرد. و هیچ گاه نباید انسان مأیوس شود، كه یأس سرچشمه همه سستیها و ناتوانی ها است و برق امید انسان را به كمال سعادت خویش می رساند.

ولی عمده در این باب حسّ احتیاج است كه آن در ما كمتر است؛ قلب ما باور نكرده كه سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانی روزگارهای غیر متناهی نماز است. ما نماز را سربار زندگانی خود می شماریم و تحمیل و تكلیف می دانیم. حبّ به شی ء از ادراك نتایج آن پیدا می شود؛ ما كه حبّ به دنیا داریم برای آنست كه نتیجه آن را دریافتیم و قلب به آن ایمان دارد و لهذا در كسب آن محتاج به دعوت خواهی و وعظ و اتّعاظ نمی باشیم. آنهایی كه گمان كردند نبیّ ختمی و رسول هاشمی صلّی اللَّه علیه و آله دعوتش دارای دو جنبه است: دنیائی و آخرتی، و این را مایه سرافرازی صاحب شریعت و كمال نبوّت فرض كرده اند، از دیانت بی خبر و از دعوت و مقصد نبوّت عاری و بری هستند. دعوت به دنیا از مقصد انبیاء عظام بكلّی خارج، و حسّ شهوت و غضب و شیطان باطن و ظاهر برای دعوت به دنیا كفایت می كنند، محتاج به بعث رسل نیست- اداره شهوت و غضب قرآن و نبیّ لازم ندارد. بلكه انبیاء مردم را از دنیا بازدارند و تقیید اطلاق شهوت و غضب كنند و تحدید موارد منافع نمایند، غافل گمان كند دعوت به دنیا كنند. آنها می فرمایند مال را از هر راه تحصیل نكن و شهوت را با هر طریق فرو ننشان- نكاح باید باشد، تجارت و صناعت و زراعت باید باشد- با آن كه در كانون شهوت و غضب اطلاق است. پس، آنها جلوگیر اطلاق هستند نه داعی به دنیا. روح دعوت به



آداب الصلوة(آداب نماز) متن 51 فصل دوازدهم در بیان آنكه حب دنیا باعث تشتت خیال است ..... ص : 47

تجارتْ تقیید و بازداری از به دست آوردن باطل است؛ و روح دعوت به نكاح تحدید طبیعت و جلوگیری از فجور و اطلاق قوّه شهوت است. بلی، آنها مخالف مطلق نیستند چه كه آن مخالف نظام اتمّ است.

بالجمله، ما چون حسّ احتیاج به دنیا نمودیم و آن را سرمایه حیات و سرچشمه لذات دریافتیم، در توجّه به آن حاضر و در تحصیل آن می كوشیم. اگر ایمان به حیات آخرت پیدا كنیم و حسّ احتیاج به زندگانی آنجا نماییم و عبادات و خصوصاً نماز را سرمایه تعیّش آن عالم و سرچشمه سعادت آن نشئه بدانیم، البته در تحصیل آن كوشش می نماییم، و در این سعی و كوشش زحمت و رنج و تكلّف در خود نمی یابیم، بلكه با كمال اشتیاق و شوق دنبال تحصیل آن می رویم و شرایط حصول و قبول آن را با جان و دل تحصیل می كنیم.

اكنون این سردی و سستی كه در ما است از سردی فروغ ایمان و سستی بنیاد آن است، و الّا اگر این همه اخبار انبیاء و اولیاء علیهم السلام و برهان حكما و بزرگان علیهم الرضوان در ما ایجاد احتمال كرده بود، باید بهتر از این قیام به امر و كوشش در تحصیل كنیم. ولی جای هزار گونه افسوس است كه شیطان سلطنت بر باطن ما پیدا كرده و مجامع قلب و مسامع باطن ما را تصرّف نموده نمی گذارد فرموده حق و فرستاده های او و گفته های علما و مواعظ كتابهای الهی به گوش ما برسد. اكنون گوش ما گوش حیوانی دنیوی است و موعظه های حقّ از حدّ ظاهر و از گوش حیوانی ما به باطن نمی رسد- و ذلِكَ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ اوْ الْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید. "85"

از وظایف بزرگ سالك الی اللَّه و مجاهد فی سبیل اللَّه آن است كه در خلال مجاهده و سلوك از اعتماد به نفس بكلّی دست كشد و جبلّتاً متوجّه به مسبّب الاسباب و فطرتاً متعلّق به مبدأ المبادی گردد، و از آن وجود مقدس عصمت و حفظ طلب كند و به دست گیریِ آن ذات اقدس اعتماد كند و در

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 47

خلوات تضرّع به حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با كمال جدّیّت در طلب بخواهد كه جز ذات مقدّس او پناهی نیست. و الحمد للَّه.

فصل دوازدهم در بیان آنكه حبّ دنیا باعث تشتّت خیال است

در اشاره به آن كه حبّ دنیا منشأ تشتت خیال و مانع از حضور قلب است و در بیان علاج آن به قد میسور.

باید دانست كه به حسب فطرت و جبلّتْ قلب به هر چه علاقه و محبت پیدا كرد، قبله توجّه آن همان محبوب است. و اگر اشتغال به امری مانع از تفكّر در حال محبوب و جمال مطلوب شود به مجرّد آنكه آن اشتغال كم شود و آن مانع از میان برخیزد، فوراً قلب به سوی محبوب خود پرواز نموده متعلّق به دامن آن شود. اهل معارف و صاحبان جذبه الهیّه اگر دارای قوّت قلب باشند و متمكّن در جذبه و حبّ باشند، در هر مرآتی جمال محبوب و در هر موجودی كمال مطلوب را مشاهده نموده و ما رَایْتُ شَیْئاً الّا [و] رَایْتُ اللَّه فیهِ وَ مَعَه "86" گویند. و اگر سرور آنها فرماید: لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ انّی لَاسْتَغْفِرُ اللَّه فی كُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّة "87" برای آنست كه جمال محبوب را در مرآت، خصوصاً مرائی كدره چون مرآت بوجهلی، دیدنْ خود كدورت برای كمّل است. و اگر قلب آنها قوی نباشد و اشتغال به كثرات مانع از حضور شود، به مجرّد آن كه آن اشتغال كم شود طائر قلوب آنها به آشیانه قدس خود پرواز كند و دست آویز جمال جمیل گردد.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 48

و طالبان غیر حق، كه در نظر اهل معرفت همه طالب دنیا هستند، نیز هر چه مطلوب آنها است به همان متوجّه و متعلّقند. آنها نیز اگر در حبّ مطلوب خود مفرطند و حبّ دنیا مجامع قلوب آنها را گرفته، هیچگاه از توجّه به آن مسلوب نشوند و در هر حال و هر چیز با جمال محبوب خود بسر برند. و اگر حبّ آنها كمتر باشد، در وقت فراغت قلب آنها به محبوب خود رجوع كند. آنان كه حبّ مال و ریاست و شرف در دل آنها است، در خواب نیز مطلوب خود را می بینند و در بیداری به فكر محبوب خود بسر می برند؛ و مادامی كه در اشتغال به دنیا بسر می برند با محبوب خود هم آغوشند؛ و چون وقت نماز شود، دل حالت فراغتی می یابد و فوراً متعلّق به محبوب خود می شود، گویی تكبیرة الاحرام كلید درِ دكّان یا رافع حجاب بین او و محبوب او است؛ یك وقت به خود می آید كه سلام نماز را گفته در صورتی كه هیچ توجّه به آن نداشته و همه اش را با فكر دنیا هم آغوش بوده. اینست كه چهل- پنجاه سال نماز ما را در دل اثری جز ظلمت و كدورت نیست؛ و آنچه باید معراج قرب حضرت حق و مایه انس به آن مقام مقدّس باشد، ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به مقام انس فرسنگها دور كرده. اگر نماز ما بویی از عبودیّت داشت، ثمره اش خاكساری و تواضع و فروتنی بود، نه عجب و خودفروشی و كبر و افتخار كه هر یك برای هلاكت و شقاوت انسان سببی مستقلّ و موجبی منفرد است.

بالجمله، دل ما چون با حبّ دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز تعمیر آن ندارد، ناچار این حبّ مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود. و علاج این مرض مهلك و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است.

اما علم نافع برای این مرض، تفكّر در ثمرات و نتایج آن و مقایسه كردن بین آنها و مضارّ و مهالك حاصله از آن است. نویسنده در شرح اربعین شرحی در این باب نگاشته و به قدر میسور در بیان آن به تفصیل پرداخته ام. در این مقام نیز به شرح بعض احادیث اهل بیت عصمت اكتفا می كنم:

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 49

فی الكافی عن ابی عبد اللَّه علیه السلام، قال: رَأْسُ كُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیا. "88" و روایات كثیره دیگر نیز به این مضمون با اختلاف تعبیر وارد است. "89"

و بس است برای انسان بیدار همین حدیث شریف؛ و كفایت می كند برای این خطیئه بزرگ مهلك همین كه سرچشمه تمام خطاها و ریشه و پایه جمیع مفاسد است. با قدری تأمّل معلوم شود كه تقریباً تمام مفاسد اخلاقی و اعمالی از ثمرات این شجره خبیثه است. هیچ دین و مذهب باطلی تأسیس در عالم نشده و هیچ فسادی در دنیا رخ نداده مگر به واسطه این موبقه عظیمه- قتل و غارت و ظلم و تعدّی نتایج این خطیئه است، فجور و فحشاء و دزدی و سایر فجایع زاییده این جرثومه فساد است. انسانِ دارای این حبّ از جمیع فضائل معنویّه بركنار است: شجاعت، عفت، سخاوت، عدالت كه مبدأ تمام فضائل نفسانیّه است، با حبّ دنیا جمع نمی شود. معارف الهیّه، توحید در اسماء و صفات و افعال و ذات، و حق جویی و حق بینی با حبّ دنیا متضادّند؛ طمأنینه نفس و سكونت خاطر و استراحت قلب، كه روح سعادت دو دنیا است، با حبّ دنیا مجتمع نشود. غنای قلب و بزرگواری و عزّت نفس و حرّیّت و آزاد مردی از لوازم بی اعتنایی به دنیا است؛ چنانچه فقر و ذلّت و طمع و حرص و رقّیّت و چاپلوسی از لوازم حبّ دنیا است. عطوفت، رحمت، مواصلت، مودّت، محبّت، با حبّ دنیا متخالفند. بغض و كینه و جور و قطع رحم و نفاق و دیگر اخلاق فاسده از ولیده های این امّ الأمراض است.

و فی مصباح الشّریعة قالَ الصّادِقُ علیه السلام: الدُنْیا بِمَنْزِلَةِ صورَةٍ: رأْسُها الْكِبْرُ، وَ عَیْنُها الْحِرصُ، وَ اذُنُهَا الطَّمَعُ، وَ لِسانُهَا الرِّیاءُ، وَ یَدُها الشّهْوَةُ، و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 50

رِجْلُهَا الْعُجْبُ، وَ قَلْبُهَا الغَفْلَةُ، وَ كَوْنُها الفَناءُ، و حاصِلُهَا الزَّوالُ. فَمَنْ احَبَّها، اوْرَثَتْهُ الْكِبْرَ؛ وَ مَنْ اسْتَحْسَنَها، اوْرَثَتْهُ الْحِرْصَ؛ وَ مَنْ طَلَبَها، اوْرَدَتْهُ الَی الطَّمَعِ؛ وَ مَنْ مَدَحَها، الْبَسَتْهُ الرِّیاء؛ وَ مَنْ ارادَها، مَكَّنَتْهُ مِن الْعُجْبِ؛ وَ مَنْ اطْمَانَّ [خ ل ركن ] الَیْها، اوْلَتْهُ الَغْفَلَةَ؛ وَ مَنْ اعْجَبَهُ مَتاعُها، افْنَتْهُ؛ وَ مَنْ جَمَعَها وَ بَخِلَ بِها، رَدَّتْهُ الی مُسْتَقَرِّها وَ هِیَ النّار. "90"

و دیلمی در ارشاد القلوب از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت كند كه رسول اكرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: "در شب معراج خدای تعالی فرمود: "ای احمد، اگر بنده ای نماز اهل آسمان و زمین را بخواند و روزه اهل آسمان و زمین را بگیرد و چون ملائكه طعام نخورد و جامه عابدان را بپوشد پس از آن در قلب او ببینم ذرّه ای از حبّ دنیا یا سمعه آن یا ریاست آن یا اشتهار آن یا زینت آن، با من مجاورت نمی كند در منزلم و از قلب او محبّت خود را بیرون می كنم و قلب او را تاریك می كنم تا مرا فراموش كند و نمی چشانم به او شیرینی محبّت خود را."" "91" پر واضح است كه محبّت دنیا با محبّت خدای تعالی جمع نشود. و احادیث در این باب بیشتر از آن است كه در این اوراق بگنجد.

و چون معلوم شد كه حبّ دنیا مبدأ و منشأ تمام مفاسد است، بر انسان عاقل علاقمند به سعادت خود لازم است این درخت را از دل ریشه كن كند. و طریق علاج عملی آن است كه معامله به ضدّ كند: پس اگر به مال و منال علاقه دارد، با بسط ید و صدقات واجبه و مستحبّه ریشه آن را از دل بكند. و یكی از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 51

نكات صدقات همین كم شدن علاقه به دنیا است، و لهذا مستحبّ است كه انسان چیزی را كه دوست می دارد و مورد علاقه اش هست صدقه دهد، چنانچه در كتاب كریم الهی می فرماید: لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون. "92" و اگر علاقه به فخر و تقدّم و ریاست و استطالت دارد، اعمال ضدّ آن را بكند و دماغ نفس امّاره را به خاك بمالد تا اصلاح شود.

و باید انسان بداند كه دنیا طوری است كه هر چه آن را بیشتر تعقیب كند و در صدد تحصیل آن بیشتر باشد، علاقه اش به آن بیشتر شود و تأسّفش از فقدان آن روز افزون گردد، گوئی انسان طالب چیزی است كه به دست او نیست. گمان می كند طالب فلان حدّ از دنیا است، تا آن را ندارد از آن تعقیب می كند و در راه آن تحمّل مشاقّ می كند و خود را به مهالك می اندازد؛ همین كه آن حدّ از دنیا را به دست آورد، برای او یك امر عادی می شود و عشق و علاقه اش مربوط می شود به چیز دیگری كه بالاتر از آن است و خود را برای آن به زحمت و مشقّت می اندازد و هیچ گاه عشقش فرو ننشیند، بلكه هر دم روزافزون شود و زحمت و تعبش بیشتر گردد. و این فطرت و جبلّت را هر گز وقوفی نیست. و اهل معرفت با این فطرت اثبات بسیاری از معارف كنند كه بیان آن از حوصله این اوراق خارج است و اشاره به بعض این مطالب در احادیث شریفه شده؛ چنانچه در كافی شریف از حضرت باقر العلوم (ع) روایت نموده كه "مثَل حریص به دنیا مثَل كرم ابریشم است كه هر چه به دور خود آن را بیشتر می پیچد از خلاص شدن دورتر شود تا آن كه از اندوه بمیرد." "93"

و از حضرت صادق علیه السلام مروی است كه "مثَل دنیا مثَل آب دریا است كه هر چه انسان تشنه از آن بخورد تشنه تر گردد تا او را بكشد." "94"

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 53 تتمیم در اعراض دادن نفس است از دنیا ..... ص : 52

تتمیم در اعراض دادن نفس است از دنیا

پس، ای طالب حق و سالك الی اللَّه، چون طائر خیال را رام نمودی و شیطان واهمه را به زنجیر كشیدی و خلع نعلین حبّ زن و فرزند و دیگر شئون دنیوی را نمودی و با جذوه نار عشق فطرت اللّهی مأنوس شدی و انّی آنَسْتُ ناراً "95" گفتی و خود را خالی از موانع سیر دیدی و اسباب سفر را آماده كردی، از جای برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریك دنیا هجرت كن و زنجیرها و سلسله های زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.

"تو را ز كنگره عرش می زنند صفیر ندانمت كه در این دامگه چه افتادست" "96"

پس، "عزم" خود را قوی كن و اراده خویش را محكم نما كه اوّل شرط سلوك عزم است و بدون آن راهی را نتوان پیمود و به كمالی نتوان رسید. و شیخ بزرگوار، شاه آبادی، "97" روحی فداه آن را مغز انسانیّت تعبیر می كردند.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 53

بلكه توان گفت كه یكی از نكات بزرگ تقوی و پرهیز از مشتهیات نفسانیّه و ترك هواهای نفسانیّه و ریاضات شرعیّه و عبادات و مناسك الهیّه، تقویت عزم و انقهار قوای ملكیّه در تحت ملكوت نفس است، چنانچه پیش از این ذكر شد. و ما اكنون این مقاله را با تحمید و تسبیح ذات مقدّس كبریا جلّ و علا و نعت و ثنای سیّد مصطفی و نبیّ مجتبی و آل اطهارش علیهم سلام اللَّه ختم می كنیم و از روحانیّت آن ذوات مقدّسه استمداد می كنیم برای این سفر روحانی و معراج ایمانی.